علیّت و مکملیّت
نوشتۀ: نیلس بور*
نیلس بور. مجموعۀ آثار (علیّت و مکملیّت). السهفیر، 2013
Niels Bohr: Atomphysik und Philosophie
Kausalität und Komplementarität
Beitrag zur “Philosophy in the Mid-Century”, Florenz, 1958
Siehe auch: https://goo.gl/u48i2j
نسخۀ PDF (eBook)
https://drive.google.com/file/d/1LPXanIH6W6Ycx7gNuvPdlcyTBYCnV4Ry/view?usp=sharing
https://drive.google.com/file/d/0B82CvAj9ELwUbDJUVXI4RTlYQXM/view?usp=sharing
Niels Bohr Collected Works – ScienceDirect.com Kausalität und Komplementarität
علیّت و مکملیّت
پیشرفت فیزیک کوانتومی، که دانش ما از فرایندهای اتمی و ساختار مادّه را، به سبب مساعی ثمربخش نسلی از همۀ فیزیکدانها، به این میزان به پیش برده است، نمایانگر یکی از پربارترین ادوار در تاریخ فیزیک است. آن که شاهد این پیشرفت بوده، هواره موجبی در خود مییابد تا تیزبینی و انگیزهای را بستاید، که ماکس پلانک را به کشف بنیادینش رهنمون کرد. از منش اصیل و گرم او، چیزهایی در ذهن دارم که همیشه با امتنان بهیاد میسپارم و اغلب در خاطر خود به گفتگوهای با او در پرسش کلّی در بارۀ شناخت باز میگردم، که در آثارش نیز بر صدر مینشیند و او خود بدانها دلبستگی عمیق داشت. و چون از من درخواست شد تا به مناسبت این جشننامه چیزی بنویسم، مایلم ترجمۀ آلمانی مقالهای کوتاه را ارائه دهم که در آن کوشیدهام تا وضع امروزی این مسائل را بیان کنم که برای مجموعۀ نوشتههای “فلسفه در میانۀ سده”1 آماده کرده بودم.
اهمیّت علم فیزیک در شناخت ما تنها در سهم آن در پیشبرد آموختههای همواره فزایندۀ ما در بارۀ طبیعت بیجان نیست، بلکه بیشتر به این سبب است که گاه نیز فرصتی فراروی ما مینهد تا اصول و گسترۀ برخی از ابتدائیترین مفاهیم را بازبینی کنیم. علیرغم پالایش در مجموعۀ اصطلاحات، که انباشت نتایج تجربی و پیشرفت اندیشههای نظری با خود بههمراه آورده است، هر تشریح تجربۀ فیزیکی سرانجام بر آن زبان متداولی استوار است که متناسب با دنیای پیرامونی ماست و ما را به پیبردن به روابط میان علّت و معلول رهنمون میکند. به همین سبب طرح گالیله، که بر اساس آن تشریح پدیدههای فیزیکی باید بر کمیّتهای اندازهپذیر استوار باشد، در انتظام به حوزۀ بیشازپیش رشدیابندۀ تجربه، خود را بهمانند بنیانی مطمئن به ثبوت رساند.
در مکانیک نیوتونی، جایی که حالت یک نظام مادّی را مکان و سرعت لحظهای آن تعیین میکند، این امکان وجود دارد تا به کمک اصول سادۀ شناختهشده، با دانستن حالت نظام در زمانی مشخّص و نیروهای وارده بر آن، حالت نظام را در هر زمان دیگری به روشنی معیّن کنیم. این چنین تشریحی که آشکارا شکل آرمانی از روابط علّی را مینمایاند، و با مفهوم جبرگرایی بیان میشود، هنوز هم گسترهای وسیع دارد. مثلاً در تشریح پدیدههای الکترومغناطیسی، جایی که باید انتشار نیرو با سرعت محدود ملحوظ شود، شیوۀ تشریح جبری را بدینگونه میتوان حفظ کرد که در تعریف حالت، نه فقط مکان و سرعت اجسام باردار را، بلکه جهت و شدّت نیروهای الکتریکی و مغناطیسی را در هر نقطه از فضا، و در هر لحظۀ مفروض دخیل بدانیم.
از این منظر، این وضع چندان هم تغییرعمدهای در قیاس با تشریح پدیدههای فیزیکیای نکرده است، که میدانیم به میزانی معیّن به نظام ارجاع پذیرفتهشده از طرف مشاهدهگر بستگی دارد. پذیرش چنین وضعی، یعنی قبول محتوای مفهوم نسبیّت. در اینجا با گسترشی بس پربار سروکار داریم که این امکان را فراروی ما مینهد تا قوانین فیزیکیای را صورتبندی کنیم که برای هر مشاهدهگری معتبر است و پدیدههایی را به یکدیگر میپیوندد که در نگاه نخستین رابطهای میان آنها مشهود نبود. هرچند که به هنگام این صورتبندی، انتزاعاتی ریاضی، مانند متریک نااقلیدسی چهاربعدی را بهکار گرفتیم، تفسیرفیزیکی برای مشاهدهگر بر جدایی معمول میان مکان و زمان استوار بود، که خصلت جبری تشریح را حفظ میکند. بهعلاوه، همچنانکه اینشتین خود بر آن تأکید دارد، از آنجا که تعیین مختصّات مشاهدهگرهای متفاوت نسبت به یکدیگر، هیچگاه برگشت به آنچه را که توالی علّی مینامیم، مجاز نمیداند، نظریّۀ نسبیّت نه تنها به گسترش حوزۀ کاربرد، بلکه حتّی به تکمیل اصول جبرگرایانه انجامید، که شاخصۀ آن بنای رفیعی است که بهطور عموم فیزیک رسمی مینامیم.
کشف پلانک از کوانتوم اولیّۀ کنش، دوران تازهای را در علم فیزیک گشود. این کشف خصلتی نو را، که در درون فرایند اتمی قرار دارد، یعنی خصلت کلیّت را آشکار کرد که از تصوّر ما مبنی بر تقسیمپذیری محدود مادِّه بسیار فراتر میرود. بر ما این نکته هم روشن شد که بازنمایی گویای نظریههای فیزیک کلاسیک بیان یک آرمان است که فقط در مورد پدیدههایی مصداق دارد که در تحلیل آنها همۀ کنشهای مورد نظر آنقدر بزرگ است، که میتوان صرفنظرکردن از کوانتوم کنش را مجاز دانست. اگرچه چنین شرطی در مورد پدیدههای با مقیاس معمول کاملاً محقّق است، بررسی تجربی ذرّات اتمی نشان از قانونمندیهای تازهای دارد که با تحلیل جبرگرایانه ناسازگار است. این قوانین کوانتومی بهویژه تعیینکنندۀ پایداری ذاتی و واکنشهای نظامهای اتمی است، که نهایتاً عهدهدار خواص مادّه است که ابزارهای مشاهدۀ ما وابسته به آنهاست.
مسئلۀ فراروی فیزیکدانها نتیجتاً پیشرفت در تعمیم منطقی فیزیک کلاسیک بود، بهطوریکه بتوان کوانتوم کنش را بهشیوهای سازوار در آن وارد کرد. پس از پژوهشی مقدّماتی در نتایج تجربی بهمدد روشهای هرچند ابتدایی، این کار دشوار با واردکردن انتزاعات ریاضی متناسب به سرانجام رسید. در فرمالیسم کوانتومی، کمیّتهایی که عموماً حالت یک نظام فیزیکی را مشخّص میکند، با عملگرهای نمادینی جایگزین شد که از الگوریتمی غیرجابهجایی پیروی میکند، که ثابت پلانک را در خود دارد. اگرچه این روش مانع از مشخّص کردن این کمیّتها به معنایی است که در تشریح جبرگرایانۀ فیزیک کلاسیک ضروری است، امّا امکان تعیین توزیع طیفی آنها را فراهم میآورد که ما بهسبب تجربه آن را میشناسیم. در اینجا بهسبب خصلت مبهم این فرمالیسم، تفسیر فیزیکی آن تنها در قوانینی با خصلت اساساً آماری قابل بیان است که به نتایج مشاهداتی برمیگردد که ذیل شرایط تجربی مفروضی بهدست آمده است.
هرچند که مکانیک کوانتومی در سروسامان دادن به انبوهی از شواهد مرتبط با پدیدههای اتمی خود را همچون ابزار کمکی متناسبی نشان داد، امّا نادیدهانگاری آن از الزامات متداول در تشریح علّی طبیعتاً سبب برانگیختن این سؤال شد که آیا بهراستی با شیوهای از تشریح تجربه سروکار داریم که همهنگر است. پاسخ به این سؤال آشکارا مستلزم بررسی دقیقتر شرایط در کاربرد روشن از مفاهیم فیزیک کلاسیک در تحلیل پدیدههای اتمی بود. مهمترین نکته در اینجا پذیرش این امر است که تشریح آرایش تجربی و ثبت مشاهدات باید به زبان متداول، که با مجموعۀ متناسب اصطلاحات معمول فیزیکی پالایش شده است، همراه باشد. مسلّم است که این یک خواست سادۀ منطقی است، زیرا که با واژۀ تجربه همواره روشی را منظور داریم که در بارۀ آن بتوانیم دیگران را از آنچه انجام دادهایم و آموختهایم مطّلع کنیم.
در آرایشهای تجربی متعارف، این خواسته به این سبب محقّق است که ابزارهای اندازهگیری اجسام صلبی است که بهحدّی سنگین است که وضعیّت و سرعت نسبی آنها را میتوان کاملاً به شیوۀ کلاسیک تعیین کرد. در این مورد این نکته هم اهمیّت دارد که به یاد داشته باشیم که هر تجربۀ روشنی که به اشیاء اتمی مربوط میشود، ردّی همیشگی- بهمانند لکّهای که برخورد الکترون بر روی صفحۀ عکّاسی برجا مینهد- برروی اجسامی باقی میگذارد که مشخصّکنندۀ آن آرایش تجربی است. بیآنکه چنین امری به معنای دشواری باشد، اثرات برگشتناپذیر تقویت، که ثبت وجود اشیاء اتمی متّکی به آنهاست، بیشتر یادآور برگشتناپذیری ذاتیای است که به مفهوم مشاهده مربوط میشود. تشریح پدیدههای اتمی به این معنا خصلتی کاملاً عینی دارد، یعنی آنکه به صراحت به مشاهدهگر منفرد ارجاع نمیکند و در نتیجه در صورتی که الزامات نسبیّت ملحوظ شود، در ابلاغ تجربه بههیچوجه ابهامی دربر ندارد.
باتوجّه به این نکات، مسئلۀ مشاهده در فیزیک کوانتومی بههیچنحو با شیوۀ مشاهده در فیزیک کلاسیک تفاوت نمیکند؛ امّا تنها خصلت نو و مهمّ در تحلیل پدیدههای کوانتومی، همان مدخلیّت تفاوت بنیادی میان دستگاه اندازهگیری و اشیاء موضوع تجربه است. این امر در پی آن ضرورتی میآید که کار دستگاههای اندازهگیری را باید کاملاً به زبان کلاسیک بیان کنیم، یعنی اثر کوانتوم کنش را اصولاً منتفی بدانیم. خصلتهای کوانتومی پدیدهها به نوبۀ خود در تجربههایی نمایان میشود که در بارۀ اشیاء اتمی از راه مشاهده به دست آوردهایم. امّا از آنجاکه در چارچوب فیزیک کلاسیک، از برهمکنش میان شیء و ابزار میتوان صرفنظر و یا بهضرورت آن را جبران کرد، این برهمکنش در فیزیک کوانتومی بهعکس جزئی جداناشدنی از پدیده است. بر این اساس، تشریح روشن پدیدههای کوانتومی به معنای اخّص، باید علیالاصول اطّلاعات در بارۀ همۀ خصلتهای مهمّ آرایش تجربی را در یرگیرد.
این واقعیّت که تکرار یک تجربه، که بر اساس رهنمود بالا ترسیم میشود، عموماً نتایج ثبتشدۀ متفاوتی در مورد شیء ما ارائه میدهد، یکسره به این معناست که چنین نتایجی را تنها به مدد قوانین آماری میتوان بهطور جامع بیان کرد. نیاز بهگفتن نیست که ما در اینجا قیاسی با ابزار کمکی شناختهشدۀ آمار در تشریح نظامهای فیزیکی را مدّ نظر نداریم، که ساختار آنها بهحدّی پیچیده است که تعریف جامع از حالت آنها، که برای تشریح جبری ضروری است، عملاً ممکن نیست. در مورد پدیدههای کوانتومی، تقسیمبهجزء نامحدود فرایندها، که بر اینچنین تشریحی از پدیده ضروری است، به سبب آنکه شرایط تجربی را باید بدون ابهام مشخّص کنیم، علیالاصول منتفی است. در عمل خصلت کلیّت، که از مشخصّههای پدیدههای کوانتومی است، بیان منطقی خود را در این وضع مییابد که هر کوششی بهمنظور تقسیمبهجزء کاملاً معیّنی، تغییراتی را در آرایش تجربی ایجاب میکند که با تعریف پدیدۀ موضوع تجربه کاملاً ناسازگار است.
در چارچوب فیزیک کلاسیک میتوان اصولاً همۀ ویژگیهای شاخص شیء دادهشده را به مدد یک آرایش تجربی معیّن کرد، هرچند که در عمل استفاده از آرایشهای تجربی متعّدد به منظور مطالعۀ وجوه مختلف پدیده آسانتر است. در این شیوه، معارف تحصیلی به سادگی یکدیگر را تکمیل میکند و میتواند سرانجام تصویری جامع از رفتار شیء مورد مطالعه ارائه دهد. در فیزیک کوانتومی بهعکس، تجربیّات بهدستآمده به مدد آرایشهای تجربی مختلف در رابطۀ مکمّلی از نوعی نوین نسبت به یکدیگر قرار دارد. در اینجا باید پذیرفت که هرچند چنین تجربیّاتی، در صورتی که بخواهیم تصویری واحد از آنها ارائه دهیم، با یکدیگر متناقض بهنظر میرسد، امّا همۀ معرفت در بارۀ شیء را دربرمیگیرد. بیآنکه بخواهیم به کوششهای خود در طرح سؤال از طبیعت بهشکل تجربه حدّی قائل شویم، مفهوم مکملیّت بیانگر پاسخهایی است که به هنگام طرح چنین پرسشهایی در آن اوضاعی دریافت میکنیم، یعنی در جایی، که برهمکنش میان ابزارهای اندازهگیری و اشیاء بخش متشکّلۀ پدیده است.
گرچه مسلّم است که تشریح کلاسیک آرایش تجربی و برگشتناپذیری ثبت اطلاعات مربوط به اشیاء اتمی، توالیای از علّت و معلول را فراهم میآورد که با مفهوم علیّت بهصورت کلّی آن هماهنگ است، امّا آرمان جبرگرایانه بیان گویای خود را در روابط مکمّلی بههنگام استفاده از مفاهیم اولیّه مییابد که فیزیک کلاسیک بدون محدودیّت بر روابط آنها استوار است. تعیین وجود یک ذرّۀ اتمی در بازۀ محدود زمانیمکانی عملاً آرایشی تجربی را ایجاب میکند، که با بهحسابآوردن تکان و انرژی برروی اجسام، یعنی برروی مقیاسهای اندازهگیری و ساعتهای همزمان مرتبط است. امّا بههنگامی که این اشیاء هدف خود مبنی بر چارچوب ارجاع را باید مشخّص کند، به حساب آنها نمیتوان رسیدگی کرد. امّا بهعکس، هرگونه کاربرد قوانین بقای انرژی و تکان در فرایندهای اتمی، اعراض از ورود در جزئیّات زمانیمکانی در تعیین محلّ ذرّه را با خود به همراه دارد.
این شرایط، بیان کمّی خود را در روابط عدم قطعیّت هایزنبرگ**مییابد که در آنجا میدان عمل متقابل در مکانیک کوانتومی در تعیین متغیّرهای دینامیکی و جنبشی، که بر تعریف حالت یک نظام در مکانیک کلاسیک ضروری است، مشخّص شده است. جایگشتپذیری محدود نشانهها که با آنها چنین متغیّرهایی در فرمالیسم کوانتومی نشان داده می شود، با مانعهالجمع بودن آرایشهای تجربی، که برای تعریف بدون ابهام آنها ضروری است، مطابقت دارد. در اینجا حرفی از محدودّیت در دقّت اندازهگیری در میان نیست، بلکه صحبت از محدودیّت در کاربرد کاملاً مشخّص مفهوم زمانیمکانی و قوانین بقاء است، که به تمایز ضروری میان ابزارهای اندازه گیری و اشیاء اتمی مربوط میشود.
در حّل مسائل اتمی، محاسبات به آسانترین راه به کمک تابع حالت شرودینگر انجام میشود که در آن قوانین آماری در مورد مشاهداتی که تحت شرایط کاملاً تعریف شدهای حاصل شده است، از عملیّات ریاضی مشخّصی به دست می آید. این را هم باید پذیرفت که در اینجا با روشی مطلقًا نمادین سروکار داریم، که تفسیر فیزیکی بدون ابهامش سرانجام ارجاع به آرایش تجربی کاملی را ضروری میداند. بیتوجّهی به این نکته، گاه به ابهاماتی انجامیده که به کارگیری استعاراتی نظیر ” اختلال در پدیدهها به سبب مشاهده”، یا “نسبت دادن خواص فیزیکی به اشیاء اتمی به سبب اندازهگیری” را سبب شده که به هیچوجه با زبان متداول و تعریف عملی سازگار نیست.
در این مورد حتّی این سؤال مطرح شد که آیا استفاده از منطق چندارزشی، میتواند این وضعیّت رادرستتربیان کند. از بحثهای پیشین امّا این نتیجه عاید میشود که از هر گونه انحراف از زبان متداول و از منطق متعارف می توان کاملاً دوری جست، آنگاه که از واژۀ “پدیده” فقطوفقط ارجاع به ابلاغ نتایج مشاهدات بدون ابهامی مّد نظر است که در تشریح آنها واژۀ ” اندازه گیری” در ساده ترین مفهومش، یعنی مقایسۀ متعارف به کار رفته است. این چنین احتیاطی در گزینش مجموعۀ اصطلاحات به این سبب مهّم است که در پژوهش در حوزۀ نوین تجربی، نمیتوان نتایج را در چارچوبی کاملاً شناخته شده با یکدیگر تجمیع کرد، در حالیکه چنین امری در فیزیک کلاسیک کاربردی بیحّدوحصر دارد.
از این منظر روشن است که مکانیک کوانتومی در میان حوزههای کاربردی وسیعش، همۀخواستههای ما در بیان منطقی را، اعّم از تمامیّت و انسجام را بر آورده می کند. تاکید بر ثبتهای مداوم حاصله، ذیل آرایشهای تجربی کاملاً مشخّص، که بنیادی بر تفسیر منطقی فرمالیسم کوانتومی است، در عمل با شرط موجود در شیوۀ تشریح کلاسیک منطبق است. این بدان معناست که هر مرحلهای در زنجیرۀ علّی رویدادها، اصولاً امکان بازبینی را فراهم میکند. از سوی دیگر تمامیّت این تشریح، آنچنان که در فیزیک کلاسیک به دنبال آنیم، به این سبب تضمین شده است که باز هم این امکان وجود دارد تا هر آرایش تجربی دلخواهی را مّد نظر قرار دهیم.
این چنین اظهاراتی مسلّماً بدین معنا نیست که ما در فیزیک اتمی چیز تازه ای در بارۀ تجربه و از ابزارهای ریاضی متناسب با جمعبندی آنها نمیآموزیم. این احتمال حتّی وجود دارد که انتزاعات گستردهتری را در این فرمالیسم دخیل کنیم، تا بتوانیم به خصلتهای تازهای توجّه کنیم که در پژوهش در فرایندهای اتمی با انرژیهای زیاد آشکار شده است. نکتۀ اصلی در این مورد آن است که بههیچ شیوۀ تشریحیای نمی توان بازگشت که در مراتب بالاتر خواستههای متعارف از بازنمایی روشن روابط علّی را محقّق کند.
این واقعّیت که چنین تحلیلی با رهنمودهای کلاسیک، با قانونمندیهای کوانتومی نا سازگار است، این ضرورت را، آنچنانکه پیشتر دیدیم، پدیدار می کند که در بیان تجربیّات به تفاوتی منطقی میان ابزار اندازهگیری و اشیاء اتمی مدخلیّت دهیم. چنین تفاوتی علیالاصول تشریح جبری را منتفی میکند. بهطورخلاصه، باید بر این نکته تأکید کنیم که مفهوم مکملیّت، به دور از آن که بخواهد خودسرانه از آرمان علیّت روی برتابد، بیان صریح وضعیّتی است که ما در آن قرار داریم، جایی که تشریح خوّاص بنیادی مادّه، هرچند که به شیوۀ بیان کلاسیک الزامی است، امّا در آن نمیگنجد.
بیتوجّه به تفاوتهایی که میان وضعیّتهایی ویژه است که مفاهیم نسبیّت و مکملیّت به آنها ارجاع میکند، از منظر نظریّۀ شناخت، مشابهتهای زیادی میان آنهاست. در هر دو مورد بحث بر سر یافتن هماهنگیهایی است، که جمع آنها را به مدد بازنماییهایی نمیتوان ارائه داد، هرچند که اینها در تشریح در میان حوزههای مضیق فیزیک توانمندند. حتم آن است که در هیچ مورد گسترش متناسب چارچوب مفهومی ما، ارجاع به ذهن مشاهدهگر را در خود ندارد؛ امری که مانع ابلاغ روشن تجارب میشود. در بحثهای مربوط به نسبیّت چنین عینیّتی به سبب توجّه به وابستگی پدیدهها به چارچوب ارجاع تضمین شده است، در حالی که در شیوۀ تشریح مکمّلی ازهر ذهنیگری به سبب توجّه ویژه به شرایط احتراز میشود. این شرایط همان است که استفاده از مفاهیم فیزیکی اولیّه را ضروری میداند.
از منظر عمومی فلسفه این نکته اهمیّت دارد که در تحلیل و ترکیب دیگر حوزههای شناخت، وضعیّیّتهایی پیش میآید که یادآور فیزیک کوانتومی است. مثلاً تمامیّت ارگانیسمهای زنده و مشخصّههای افراد دارای آگاهی و اجتماعات فرهنگی، خصلتهای کلیّتی از خود نشان میدهد که تشریح آنها نیازمند به استفاده از شیوۀ بیان مکمّلی خاصّ2 است. به سبب استفادۀ گوناگون از گنجینۀ واژگانی، که در این حوزههای وسیع معرفتی جهت ابلاغ تجربیّات به دیگران در اختیار داریم، و بهویژه به سبب دیدگاههای دستخوش تغییر در مفهوم عام علیّت، که در نوشتههای فلسفی بیان میشود، عموماً هدف از چنین مقایسههایی را گاه بدفهمیدهایم. گسترش تدریجی مجموعۀ اصطلاحات متناسب جهت بازنمایی سادهترین وضعیّت در علم فیزیک به این نکته اشاره دارد که ما نه با قیاسهای کموبیش مبهم، بلکه با مثالهای روشنی از روابط منطقی سروکار داریم که در دیگر حوزههای وسیع پژوهش، با مضمونهای مختلف، با آنها رویاروی میشویم.
LITERATUR
Philosophy in die Mid-Century, herausgegeben von B. Kiibansky, Bd. 1, La Nuova Italia, Florenz 1958
Bohr, N., Atomphysik und menschliche Erkenntnis, Vieweg und Sohn, Braunschweig 1958
اندکی توضیح: انتشارات “فیوگ “در سال 1958 کتابی از نیلس بور با مشخصّات زیر منتشر میکند:
Niels Bohr
Atomphysik und menschliche Erkenntnis
FRIEDR. VIEWEG & SOHN
BRAUNSCHWEIG, 1958
Atomphysik und menschliche Erkenntnis – NielsBohr
نیلس بور. فیزیک اتمی و شناخت بشری (جلد اوّل). فیوگ، 1958؛ نسخۀ فارسی.
این نسخۀ 1958 تجدید طبع هم میشود، امّا ما نشانی از آن در دست نداریم. چند سالی بعد، یعنی در 1966، ذیل همان عنوان، کتاب دیگری از نیلس بور منتشر میکند:
Niels Bohr
Atomphysik und menschliche Erkenntnis II
Aufsätze und Vorträge aus den Jahren 1958-1962
FRIEDR. VIEWEG & SOHN
BRAUNSCHWEIG, 1966
کتاب اخیر را ناشر، جلد دوم، فیزیک اتمی و شناخت بشری، با زیرعنوان: مجموعۀ ” مقالهها و سخنرانیها ” از سال 1958 تا 1962میداند. همینجا باید بگوییم که نسخۀ انگلیسی کتابی با مشخصّات زیر:
Niels Bohr
Atomic Physics and Human Knowledge
JOHN WILEY & SOHN, INC. 1958
با همان نسخۀ آلمانی مربوط به سال 1958 و نسخۀ فرانسوی کتاب- که ناشر اولیّۀ ما آن را غفلتاً بازنگرداند و ما نیز اطّلاعات کتابشناختی آن را در اختیار نداریم – Physique atomique et connaissance humaine – و با برگردان فارسی ما به نشانی:
بور، نیلس. فیزیک اتمی و شناخت بشری. حسین نجفیزاده (نجفی زاده). تهران:- ،1373، مطابقت دارد.
Niels Bohr: Atomphysik und menschliche Erkenntnis, übertragen ins Persische von H. Najafizadeh, Teheran, 1995
https://doi.org/10.5281/zenodo.3370481
ناشر آلمانی در سال 1985، ویراستی نو از نیلس بور منتشر میکند، که سالها بعد نسخهای از آن را هم برای ما بهلطف ارسال میکند:
Niels Bohr
Atomphysik und menschliche Erkenntnis
Aufsätze und Vorträge aus den Jahren 1930-1961
Mit einem Vorwort zur Neuausgabe von Karl von Meyenn
FRIEDR. VIEWEG & SOHN
BRAUNSCHWEIG/Wiesbaden/1985
که اینبار به جای دو مجلّد، در یک جلد است و در زیر عنوان هم اشاره به مجموعۀ “مقالهها و سخنرانیها” از 1930 تا 1961 دارد. در اینچا اندک تغییراتی هم بهوجود آمده است، بهطوریکه کتاب اخیر مجموع آن دو مجلّد نیست. آنچه ما اکنون ذیل ” فیزیک اتمی و فلسفه “ میآوریم، یک گزیدۀ ما از “نوشتههای نیلس بور“، “Niels Bohr Collected Works” است.
Niels Bohr Collected Works – ScienceDirect.com
برای مشاهدۀ همۀ نسخهها، ازجمله برگردان فارسی ما، بنگرید به:
https://doi.org/10.5281/zenodo.3370481
Niels Bohr Archive: Library
http://www.nba.nbi.dk/files/library.html
Atomphysik und menschliche Erkenntnis : Aufsätze und Vorträge aus den Jahren 1930 bis 1961
http://www.worldcat.org/oclc/488876558
*ضبط نام نویسنده در زبان فارسی بهصورت: نیلس بور ˈnels ˈboɐ̯ˀ صحیح است. در این باره بنگرید به “دایرهالمعارف فارسی مصاحب” و به مقالۀ “وایتسکر: نیلس بور، مبدع مدل اتمی- فون وایتسکر: جهان از نگاه فیزیک (نیلس بور: مبدع مدل اتمی) – Niels Bohr: der Schöpfer des Atommodells” و به فرهنگ آوایی انگلیسی:
Zum Weltbild der Physik von Carl-Friedrich Weizsäcker
http://www.howjsay.com/index.php?word=niels+bohr&submit=Submit
**برای فهم بهتر بنگرید به این دو کتاب به نشانیهای اصلی زیر:
Der Teil Und Das Ganze: Gespräche Im Umkreis Der Atomphysik (German Edition) 3492222978, Werner Heisenberg , Piper Verlag Gmbh, 2002-11
Le hasard et la nécessité . Essai sur la philosophie naturelle de la biologie moderne (French Edition) 2020028123, Jacques Monod , Seuil, 1970-10-01
، که بهترتیب بالا هم، در سالهای 1363 و 1359، ذیل “عنوان نادرست” :
http://www.worldcat.org/oclc/251668634
و با “تصرّف نابجا“:
http://www.worldcat.org/oclc/252026163
{نسخۀ نهایی این اثر اکنون در این نشانی است: https://www.najafizadeh.org/?p=6804 و دیگری در این نشانی: https://www.najafizadeh.org/?p=7419}
به نام نگارنده منتشر شده است. یادآوری میکنیم که ما برگردان فارسی“فصلهای هفتم و هفدهم” “جزء و کلّ: نوشتۀ ورنر هایزنبرگ” را، که به دفعات هم موضوع درس ما در رشتۀ زبان آلمانی در دانشگاه بوده-آلمانی برای دانشجویان رشته علوم پایه – Deutsch für Wissenschaftler, bearbeitet von H. Najafizadeh, SAMT, 1993- یعنی:
A. Erste Gespräche über das Verhältnis von Naturwissenschaft und Religion
B. Positivismus, Metaphysik und Religion
الف- هایزنبرگ، ورنر. جزء و کلّ: گفتگوهای مقدّماتی در بارۀ رابطۀ علم و دین (فصل هفتم). حسین نجفیزاده (نجفی زاده). تهران:-، 1363
ب- هایزنبرگ، ورنر. جزء و کل: پوزیتیویسم، متافیزیک و دین (فصل هفدهم). حسین نجفیزاده (نجفی زاده). تهران:-، 1363 – بهاختصار:
هایزنبرگ، ورنر. جزء و کلّ (فصل هفتم و هفدهم). حسین نجفیزاده. تهران:-، 1363و یا: جزء و کلّ
Werner Heisenberg: Der Teil und das Ganze (Kapitel 7&17), übertragen ins Persische von H. Najafizadeh, Teheran, 1984
https://drive.google.com/file/d/13QtdBv8-SprN7iHPdwCddgQ4tf8DYqYp/view?usp=sharing New Edition: PDF (eBook) علم و دین
http://www.worldcat.org/oclc/251668634
(Der Teil und das Ganze – Piper Verlag (Kapitel 7&17
هایزنبرگ، ورنر. جزء و کلّ (فصل هفتم و هفدهم). پیپر، 2013
-“فقط دو فصل بالا“، ذیل عنوان “جزء و کلّ”، و با زیرعنوان “فصل هفتم و هفدهم” را،”از آن خود میدانیم” و نه دیگر حواشی آن را؛ و در مورد دومی (مونو، ژاک. تصادف و ضرورت. تهران: -، 1359)،چون ناشر اولیّه، و”آقای سرویراستاراندکیعربیدان” در خدمت آن، آن را با “دخل و تصرّفهای بیشمار”، و از آن میان با حذف زیرعنوان “فلسفۀ طبیعی” بر روی جلد، آراسته، ما آن را “اصالتاً” “از آن خود نمیدانیم“: http://www.worldcat.org/oclc/252026163
؛ و بههمین سبب به آنچه که در نشریّههای سالهای اولیّۀ دهۀ شصت و پیش از آن، اینیاآن در”مثالب و مناقب” نویسندۀ اصلی و فارسی، مکرّر و مبسوط،” قلمی فرمودهاند”، هیچگاه پاسخی درخور شأن ندادیم. به این دو اثر در آیندۀ نزدیک بازخواهیم گشت.
و برای آسان کردن کار پژوهشگرانی که به زبان آلمانی آشنایی ندارند، خلاصۀ دلنشین نسخۀ فرانسوی کتاب: ورنر هایزنبرگ. جزء و کلّ. پیپر، 2002 را به نشانی زیر معرفّی میکنیم:
Extraits de La partie et le tout, le monde de la physique atomique par Werner Heisenberg, (Paris, Flammarion, 1990).
La partie et le tout, le monde de la physique atomique
Werner Heisenberg, Paris, Flammarion, 1990
ورنر هایزنبرگ. جزء و کلّ. پاریس. فلاماریون، 1990 (خلاصۀ نسخۀ فرانسوی):
archipress – Werner Heisenberg
و همچنین از ذکر برگردانهای انگلیسی بهعمد پرهیز کردیم، زیرا که بهگمان ما باتقریب بسیار به نسخۀ آلمانی میمانست.
و سرانجام آنکه ما به “واژگان علمی مستعمل خود” در برگردان برخی از ” نوشتههای نیلس بور”، زینپس وفادار باقی خواهیم ماند، تا کار خوانندۀ جویای معادلهای آلمانی متن، به سبب آنکه آنها را به نشانی: https://goo.gl/u48i2j در اختیار دارد، آسانتر شود، هرچند که با برابرنهادههای ما در نسخۀ سال 1373 گاه اندکی تفاوت دارد.
——————————————————————
Related links: پیوندهای مرتبط
ورنر هایزنبرگ. جزء و کلّ. پیپر، 2002؛ Der Teil und das Ganze – Piper Verlag (Kapitel 7&17) ورنر هایزنبرگ: فیزیک و فلسفه؛ ورنر هایزنبرگ: حقیقت علمی و حقیقت دینی
Heisenberg, Werner. Wandlungen in den Grundlagen der Naturwissenschaft
ورنر هایزنبرگ. دگرگونی در بنیاد علم، هیرتسل، 2005 ؛ ژاک مونو: تصادف و ضرورت؛ و: ورنر هایزنبرگ: جزء و کلّ؛ ورنر هایزنبرگ: فیزیک و فلسفه (تاریخچۀ نظریّۀ کوانتومی؛ فون وایتسکر: اهمیّت علم؛ حقیقت علمی و حقیقت دینی؛ فون وایتسکر: علم ما را بهکجا میبرد؟؛ و یا بنگرید به: نیلس بور: مجموعۀ آثار (2)
———————————————————-
Kurztitelaufnahme
Niels Bohr. Collected Works (Atomphysik und Philosophie), Elsevier, 2013
نیلس بور. مجموعۀ آثار (فیزیک اتمی و فلسفه). السهفیر، 2013؛ (نسخۀ فارسی) www.najafizadeh.ir
Niels Bohr Collected Works – ScienceDirect.com Kausalität und Komplementarität