ورنر هایزنبرگ: آنسوی مرزها (علم و فنّاوری در سیاست امروز)
ورنر هایزنبرگ: آنسوی مرزها، پیپر، ۱۹۸۴، مجموعۀ گفتارها و نوشتهها
علم و فنّاوری در سیاست امروز
Werner Heisenberg: Schritte über Grenzen: Gesammelte Reden und Aufsätze, Piper, 1984
Naturwissenschaft und Technik im politischen Geschehen unserer Zeit
علم و فنّاوری در سیاست امروز
PDF (eBook) نسخۀ
https://drive.google.com/file/d/1G9WcCFU_uAEZ4WCr6ZKq62W7w8w_1Ss3/view?usp=sharing
علم و فنّاوری در سیاست امروز[i]
کارل بورکهارت در سخنرانیای دربارۀ زبان در سیاست، این فکر را بیان میکند که بهنظر میرسد در دورانی که همۀ شعارها و انگارههای گذشته براثر سوءاستفادههای مکرّر ارزش خود را ازدست داده و از توان فرماندهی خود تهی شده است، علم و فنّاوری، با همّۀ خطرهایی که دربر دارد، هنوز هم این توان را دارد تا به فکر ما نظم بدهد. با چند کلمهای که دراینباره میگوییم، این فکر را پی میگیریم.
آنچه در آغاز بهظاهر میآید، بر ضدّ امیدی است که بورکهارت بیان میکند. هرچند علم و فنّاوری امروز بیشترین تأثیر را بر شکلدهی دنیا دارد و تا دورافتادهترین چهارگوشۀ دنیا نفوذ کرده است، دربیشتر موارد آنچه با خود میآورد خرابی به جای نظم است، یعنی آنچه به چشم میآید کسب نفع مادّی است که بنا به طبیعتش میتواند در هردو جهت اثرگذار باشد. چنین وضعی میتواند هم به کشمکش میان گروههای قدرت بینجامد که هر نظمی را ویران میکنند و هم به ایجاد فضاهای اقتصادی مبتنی بر نظم. علم وعدۀ آسودگی از دست نیاز مادی را میدهد، وعدۀ درمان بیماریها و پیروزی بر دشمن را سر میدهد، و با شعار «سودمندی» ایجاد یقین میکند. امّا حتّی سودمندی میتواند، اگر مقصود، خود جزئی از نظامی بزرگ نباشد، اگر از آن نظمی عالی ادراک نشود، به بینظمی بینجامد. « سودمندی یعنی مرگ انسانیّت.» این حکم که گاهگاهی به زبان میآید، اشاره به این نکته دارد که هر هدف منفردی که از مضمونش گسیخته شده باشد، میتواند سیری پیدا کند که با آنچه بهراستی انسانی است، یعنی با ردیابی ازسر احتیاط آن روابطی که فراتر از حوزۀ انسانی است، در تضاد باشد. این حکم فقط زمانی دیگر مصداق ندارد که مقصود خود جزئی از نظامی بزرگتر باشد، که آن را در دوران باستان نظام الهی مینامیدیم.
گرچه علم میتواند از ابتدا در هردو جهت عمل کند، بورکهارت خود اشاره به وجه تربیتی رفتار با علم و فنّاوری میکند. توسعۀ تازه انگیزهای شده است تا مردم بیشماری در همۀ نقاط روی زمین ازسر دقّت و وجدان به حلّ مسائل فنّی و علمیای همّت کنند که با آنها رودررو هستند. هر فردی که کاری دارد، باید با حواسجمعی و ازسر دقّت سر کارش برود، و فرقی هم نمیکند که راهساز، مهندس ابزاردقیق، یا سازندۀ هواپیما باشد، یا باید فرایندهای شیمیایی را در بدن انسان بررسی کند، یا در پی رشد گیاهانی باشد که برای استفادۀ انسان سودمند است. او نباید بگذارد پیشداوری و اوهام چشمش را ببندد؛ او، اگر میخواهد کاری را که به او محوّل شده است، بهدرستی انجام دهد، در انجام آن کار توفیق داشته باشد، باید چشم بر آن سادهانگاریهای خطرناکی بپوشد که در زندگی سیاسی پیش میآید. و همین الزام به دقّت و حواسجمعی از آنِ نیروهای نظمدهندۀ زمان ماست. و اگر علم هم نتواند، حتّی بهواسطه، احساسی در ما برای آن نظامهای بزرگتر برانگیزد، که نظم دنیای ما در آنها بیان میشود، آن وقت دیگر آن الزام چندان هم کفایت نمیکند.
شاید در چشم ناظری سطحینگر در آغاز چنین بیاید، گویی که علم و فنّاوری درحال مستحیلشدن در درهموبرهمی فزایندۀ میان رشتههای خاص است، بهطوریکه فرد، هرچند هنوز میتواند با توفیق در چارچوب آنها کار کند، نمیتواند ارتباط کلّی میان آنها را دریابد. امّا اگر از نزدیک به آنها بنگریم، حرکتی در جهت عکس را میبینیم. در فرایند روبهرشد انتزاع، که در جلوی چشمان ما در علوم دقیق روی میدهد و بهتدریج هم سایر حوزههای فکری را دربر میگیرد، ارتباطهای گستردهتری نه تنها در چارچوب یک علم، بلکه میان علوم مختلف دیگر هم به چشم میآید، که تاکنون بر آگاهی ما پوشیده مانده بود. پیشرفت ریاضیات جدید شاید مثال خوبی باشد. مفهوم عدد در اصل از راه انتزاع به دست آمد، که برگرفته از اشیاء در تجربۀ حسّی است. اشکال هندسی هم از راه انتزاع در روابطی به دست آمد که برای مثال در مسّاحی زمین پیش میآمد. محاسبه با حروف بهجای اعداد، معرّفی واحد موهومی و مطالعۀ توابع همگی نشان از مرحلۀ عالیتر در انتزاع است. و در اینجا هم باتوجّه به ساختارهای خاص انتزاعی، که به آنها میپرداختیم، میان شاخههای مختلف ریاضیات فرق قائل شدیم، مانند حساب، جبر، نظریّۀ توابع، توپولوژی و امثال آن. امّا ریاضیات در زمان ما به آن درجۀ بالاتری از انتزاع رسیده است که مفاهیم عالیای میسازد که بر مبنای آنها موضوعهای مختلف ریاضیات تنها نمونههای کاربردی خاص به نظر میآید، که بر مبنای آنها درنتیجه ارتباطهای کلّیای، یعنی ساختارهای منطقیای بازتاب دارد که در همۀ شاخههای خاص ریاضیات کاربرد دارد. مفاهیمی مانند مجموعهها، گروهها، شبکهها و عملگرها نیروی پیونددهندهای از خود گسیل میکند که به ریاضیات یکپارچگیای میدهد که بسیار از معنایی، که پیشتر از آن میفهمیدیم، فراتر میرود.
در فیزیک اتمی جدید هم، سیری مشابه با ریاضیات دیده میشود. در گذشته فیزیک و شیمی دو علم کاملاً جدا از یکدیگر بود، که به وجوه مختلف طبیعت نظر داشت، و خود فیزیک هم به سلسله رشتههایی مانند مکانیک، نورشناسی، نظریّۀ الکتریسیته، نظریّۀ حرارت و مانند آن تقسیم میشد که هرکدام به نوعی متفاوت از پدیدهها و قانونمندیها میپرداخت. در همین زمان دریافتیم که این پدیدهها بر اساس قانونی همگی به یکدیگر مرتبط است، امّا برای اینکه ارتباطهای بزرگتر را بشناسیم، باید در حوزههایی از طبیعت پیش برویم که آنها را نمیتوان بیواسطه از راه حواس آزمود. با فهم فیزیک پوستۀ اتمی، یکپارچگی میان فیزیک و شیمی محقّق شد. با انجام آزمایشهایی بر روی ذرّات بنیادی، که حالا با ابزارهای فنّی بسیار پیشرفته انجام میشود، ارتباط میان همۀ انواع نیروهای موجود در طبیعت بر ما آشکار شد، و صورتبندی قوانین دخیل در آنها درجهای از انتزاع را مطالبه میکند که پیشتر در علم بر ما ناشناخته بود.
در زیستشناسی هم کمکم متوجّه شدیم که مهار پدیدههای زیستشناختی در موجود زنده غالباً به خواص ویژۀ برخی از مواد پیچیده در سطح فیزیک اتمی مرتبط است. در اینجا هم ناگزیریم حوزۀ آن رویدادهایی را، که بیواسطه در فرایندهای حیاتی درکشدنی است، ترک کنیم تا به ارتباطی که در کار است پی ببریم. بهاین دلیل به نظر میرسد حوزههای مختلف علم و فنّاوری در مسیری یکسان درحال حرکت است: دورشدن از وجود حسی بیواسطه به سوی خلأیی و دوردستهایی که عجالتاً ترسناک است، جایی که ارتباطهای بزرگ جهان ما مشهود است.
باید امّا در اینجا بر این نکته تأکید کنیم که چشمپوشی از تماس زنده با طبیعت، که با ورود به حوزههای تازه مرتبط است، و گرایش به انتزاع در علم که با آن همراه است، هدفی نیست که بهاختیار برگزیده باشیم، بلکه بهعکس ازخودگذشتگی دردناکی است که توجیه آن را در شناخت ارتباطهای گستردهتر میتوان یافت؛ و این نظامهای کلّی هم، در علم زمان ما بهواقع آشکار شده است. و در اینجا هم نباید حرف از مقایسه با هنر نو باشد، هرچند اهتمام به انتزاع در هنر هم بهروشنی به چشم میآید. ارتباطهای گستردهای که امروز در علم مطرح است، درحال حاضر تنها بر آن گروه کوچکی شناخته شده است که در آن به کار میپردازند.
این گروه کوچک حتّی شاید بتواند تأثیراتی بر فکر بشر بهطور کلّی داشته باشد. برای مثال، این احساس میتواند کمکم بیدار شود که زندگی روی کرۀ زمین دارای چنان یگانگیای است که صدمهای در یک گوشۀ آن میتواند تأثیری در جاهای دیگر داشته باشد و بهاین دلیل ما همگی در مسئولیّت برقراری نظم در زندگی بر روی کره زمین سهمی داریم. از آن دوردستها در کیهان، که امروز بشر توانسته است بهکمک ابزارهای فنّی جدید در آن رخنه کند، شاید او با روشنی بیشتری بتواند قوانین یکتایی را ببیند که به زندگی بر روی سیّارۀ خود ما نظم میدهد. و در اینجا این امکان برایمان پیدا میشود تا در آن خلأیی و دوردستهایی که درحال حاضر ترسناک است و رشد علم و فنّاوری ما را بدانجا کشانده است، نه تنها با فکر، بکه با دل هم در آن راهی بیابیم، آنطور که سنتاگزوپری، خلبان فرانسوی، با زیبایی هرچه تمامتر در سرودهاش میگوید. شاهزادۀ کوچک او، از سیّارهاش مواظبت میکند، آتشفشانش را جارو میکند، و به گل سرخی که در آن دوردستهاست، آب میدهد، و حالا هم میگوید: « تنها با چشم دل میتوان دید، آنچه مهم است به چشم نمیآید.»
اگر این پرسش را مطرح کنیم که آیا علم و فنّاوری میتواند نیرویی نظمدهنده در زندگی امروز ما بهوجود آورد، که مانند آنچه سرمشقهای بزرگ فکری در گذشته انجام داده، به زندگی بر روی کرۀ زمین سامان دهد، بهیقین باید از همان ابتدا به ارتباطهای بزرگی بیندیشیم که سیر اخیر علم بر ما آشکار کرده است. و در مورد خطرهای سیاسی بزرگ زمان ما، باید امیدوار باشیم این احساس اشاعه پیدا کند که فیزیکدانی از روسّیه در یکی از همایشهای بینالمللی فیزیک بهاختصار بیان کرد: «ما همگی در فضاپیمایی سواریم که از زمانهایی در گذشتۀ دور به دور خورشید میچرخد و به همراه آن ستارۀ بزرگ، سفر در فضای بیکران میکند. ازکجا میآییم، و به کجا میرویم، این را نمیدانیم؛ امّا همگی با هم در سفری سوار بر یک کشتیایم.»
[i] چاپ نخست در Dauer im Wandel. جشننامۀ هفتادمین سالروز تولّد کارل یاکوب بورکهارت (انتشارات ژورژ د.و. کالوی) 1960، صفحههای 194 تا 197.