ورنر هایزنبرگ: آن‌سوی مرزها (دیدگا‌ه‌های فلسفی ولفگانگ پاؤلی)

ورنر هایزنبرگ: آن‌سوی مرزها، پی‌پر، ۱۹۸۴: مجموعۀ گفتارها و نوشته‌ها: دیدگا‌ه‌های فلسفی ولفگانگ پاؤلی 

Werner Heisenberg: Schritte über Grenzen: Gesammelte Reden und Aufsätze, Piper, 1984

 

Wolfgang Paulis philosophische Auffassungen

Schritte über Grenzen: gesammelte Reden und Aufsätze

 

ورنر هایزنبرگ: آن‌سوی مرزها: دیدگا‌ه‌های فلسفی ولفگانگ پاؤلی

Werner Heisenberg: Schritte über Grenzen: Wolfgang Paulis philosophische Auffassungen

 

نسخۀ PDF (eBook)

Werner Heisenberg Schritte über Grenzen ورنر هایزنبرگ آن سوی مرزها

دیدگا‌ه‌های فلسفی ولفگانگ پاؤلی[i]

ص 43

کارهای ولفگانگ پاؤلی در فیزیک نظری تنها در چندجا آن زمینۀ فلسفی‌ای را نشان می‌دهد که آن کارها از آن برخاسته است؛ پاؤلی در چشم همکارانش همواره آن فیزیک‌دان درخشانی را می‌مانست که بیش‌ازهرچیز به دقیق‌ترین صورتبندی‌ها گرایش داشت، که با افکار پرمعنای تازۀ خود، که با تحلیل‌های روشن خود در همۀ جزئیّاتش از آنچه بر ما شاخته‌شده بود، و با نقد سختگیرانۀ خود از هر ابهامی و بی‌دقتی‌ای در نظریّه‌هایی که بر ما پیشنهاد می‌شد، بر فیزیک سدۀ ما به‌قطع تأثیر گذاشت و آن را بارورتر کرد. اگربخواهیم برمبنای اظهارات علمی پاؤلی، بینشی فلسفی بسازیم، شاید درآغاز به این کار گرایش پیدا کنیم تا به خردگرایی‌ای افراطی و به نظری که در کلیّاتش شک‌گراست برسیم. درواقع درپس این نقد که به‌چشم می‌آید، و این شک‌گرایی، دلبستگی‌فلسفی عمیقی به حوزه‌های تاریک واقعیّت یا ذهن انسان نهفته است که از دسترس عقل بیرون است، و قدرت خیال که از تحلیل‌های فیزیکی پاؤلی از مسائل بیرون می‌تراود، شاید هم فقط در بخشی از آن وضوحی در صورتبندی‌ها بیرون می‌جهد که در جزئیّاتش یک‌سره روشن است، و در بخشی دیگر از آن ارتباط دائم با حوزۀ رویدادهای سازندۀ ذهنی که برای بیان آن‌ها هنوز صورتبندی عقلی‌ای وجود ندارد. پاؤلی درعمل آن راهی از شک‌گرایی را تابه‌آخر شتابان پیمود که بر عقل‌گرایی استوار بود، یعنی شک‌گرایی برضدّ شک‌گرایی را، و پس از آن کوشید تا عناصر آن فرایند شناخت را ردیابی کند که پیش از این مداخلۀ عقلی می‌آید. این به‌خصوص آن دو نوشته‌ای است که از آن‌ می‌توان به نکات اساسی دیدگاه فلسفی‌اش پیبرد: یکی رسالۀ "تأثیر تصوّرات نوعی کهن بر شکل‌گیری نظریّه‌های علمی نزد کپلر"[ii]، و دیگری سخنرانی دربارۀ "علم و تفکّر غرب"[iii]. دراینجا می‌کوشیم تا از این دومدرک و از دیگر حرف‌هایش در نامه‌هایش و در دیگر جاها به تصوّری از دیدگاه‌های فلسفی ‌او برسیم.

اوِّلین مسئلۀ اصلی فکر فلسفی برای پاؤلی فرایند خود شناخت بود، به‌ویژه شناخت از طبیعت که سرانجام با ارائۀ قوانین طبیعت در صورتبندی‌ای ریاضی بیان منطقی خود را می‌یابد. پاؤلی به نظری که مبتنی بر تجربه‌گرایی محض بود، رضایت نمی‌داد، یعنی آن نظری که قوانین طبیعی را منحصراً برگرفته از مصالح تجربی می‌دانست. او بیشتر به آن نظرهایی می‌گروید که بر"اهمیّت جهت‌گیری توّجه و شهود بر آن مفاهیمی و افکاری که لازم بود، تأکید داشت که به‌طورکلّی از تجربۀ صرف بسیار فراتر می‌رفت تا نظامی از قوانین طبیعی را(یعنی نظریّه‌ای علمی را) برپا کند". پس او درجستجوی عنصر ارتباط میان ادراکات حسّی از یک‌طرف، و مفاهیم ازطرف‌دیگر برآمد: "همۀ متفکّران منطقی به این نتیجه رسیدند که منطق محض اساساً در وضعی نیست تا این‌چنین ارتباطی را برقرار کند. به‌نظر می‌رسد که بیشترین رضایت‌مندی وقتی حاصل می‌شود که دراینجا آن اصل موضوعۀ آن نظمی از کیهان را، که از ارادۀ ما خارج است، وارد کنیم که با جهان رویدادها فرق دارد. چه حرف از "مشارکت چیزهای طبیعی در فکر" باشد، و چه از "رفتار چیزهای متافیزیکی باشد، یعنی آن چیزهایی که درخود فی‌نفسه واقعیّت دارد"، رابطۀ میان ادراک حسّی و فکر نتیجه‌ای از این واقعیّت است که چه ذهن و چه آنچه ادراک می‌شناسد، از نظم عینی هدفمندی پیروی می‌کند."

این پل ارتباطی که به آن افکاری می‌انجامد، که درآغاز مصالح تجربی‌ای بوده که نامنظّم بوده است، در چشم پاؤلی تاحدودی در ذهن، صورت‌های نوعی‌ای است که ازپیش در ذهن موجود بوده است، نمونه‌های کهن به‌آن صورتی بوده است که هم کپلر و هم روان‌شناسی امروزی بدانها پرداخته است. این نمونه‌های کهن نه می‌تواند به آگاهی راه یابد، و نه به برخی از افکاری مرتبط شود که صورتبندی‌ای منطقی دارد – و دراینجا دیگر پاؤلی به افکار ک.گ. یونگ می‌پیوندد. دراینجا بیشتر حرف از صورت‌هایی از حوزۀ ناآگاه ذهن انسان است، حرف از تصویرهایی است که محتوای احساسی بسیار زیادی دارد، که به آن‌ها فکر نشده است، بلکه درعین‌حال چون نقشی به چشم آمده است. آن شادی‌ای که از آگاهی‌یافتن به شناختی نو برما عارض می‌شود از آن مواجهۀ صورت‌های نوعی کهن، که ارپیش موجود بوده است، که به کار پوشش می‌آید، با رفتار عین‌های بیرونی می‌تراود.

این بینش از شناخت از طبیعت تاجایی‌که می‌دانیم در کلیّت خود به افلاطون برمی‌گردد و در تفکّر مسیحی در سیر خود تا نوافلاطونیان (فلوطین و پروکلوس) نفوذ کرده است. پاؤلی می‌کوشد تا آن را با این برهان روشن کند که بر پای‌بندی کپلر به نظریّۀ کوپرنیک، که در سرآغاز علم جدید نشسته است، برخی از صورت‌های نوعی، نمونه‌های کهن تأثیری قطعی گذاشته است. او از کتاب "رموز جهان" کپلر این جمله را نقل می‌کند: "تصویر خدای واحد سه‌گانه، در کرۀ جهان است، یعنی پدر در مرکز، پسر در سطح بیرونی و روح‌القدس در یکنواختی ارتباط میان مرکز و فضای میانی یا پیرامون." آن حرکت که از مرکز به سوی سطح میرود، نزد کپلر همان نماد آفرینش است. این نماد که با عدد مقدّس سه به‌تنگی گره خورده است – که ک.گ. یونگ هم آن را "ماندالا" می‌نامد – نزد کپلر تحققیّ ناقص از دنیای جسم است: به دور خورشید در مرکز نظام سیّارات، اجرام آسمانی می‌چرخد (که کپلر هنوز آن‌ها را صاحب جان می‌پنداشت). درانیجا پاؤلی عقیده دارد که قدرت یقین به نظام کوپرنیکی نزد کپلر دردرجۀ‌اوّل از مطابقه با آن نمادی می‌آید که از آن پیشتر گفتیم، و پس از آن در ردیف دوم از مصالح تجربی.

پاؤلی به‌علاوه عقیده دارد که نشانۀ کپلر آن نظری را به‌طورکلّی نمادینه می‌کند که علم امروزی از آن برخاسته است. "از مرکزی در درون این‌طور به‌نظر می‌رسد که روان به‌معنای برون‌گرایی‌ای به بیرون در دنیای جسم حرکت می‌کند، ‌که در آن بنابه‌شرایط هر رویدادی، رویدادی به‌خودی‌خود است، به‌طوری‌که روح، این دنیای جسم را با انگاره‌های خود هردو را درعین‌حال آرام دربر می‌گیرد." در علوم زمان ما هم حرف از این است تا "عرفان شفّاف" افلاطونی را در شکل مسیحی آن ارتقاء دهیم، ‌که در آن درپی بنیان واحد روح و ماده در صورت‌های نوعی کهن برمی‌آییم و فهمیدن در درجات و شیوه‌های متفاوتش درحدّ شناخت از حقیقت نجات‌بخش جای خود را می‌یابد. پاؤلی درعین‌حال که هشدار می‌دهد، می‌افزاید: "این عرفان آن‌قدر شفّاف است که ورای بسیاری از تاریکی‌ها را می‌بیند، و این آن چیزی است که ما امروزی‌ها نه می‌توانیم و نه اجازۀ آن را داریم."

به‌همین سبب هم دربرابر نظر اصولی کپلر، نظر یکی از معاصرین او را، یعنی نظر پزشک انگلیسی فلاد را می‌گذارد، که کپلر با او دربارۀ استفاده از ریاضیات در تجربه‌ای که از راه اندازه‌گیری‌های کمّی پالوده شده بود، در جدالی داغ وارد شده بود. دراینجا فلاد نمایدۀ کسانی است که به تشریح طبیعت از راه‌های کهن و رازآمیز می‌پردازند، آن‌طورکه کیمیاگری قرون‌وسطی و انجمن‌های سرّی به آن می‌پرداخت.

سیر رشد افکار افلاطون در مسیحیّت و افلاطون‌گرایی نو به اینجا انجامید که ماده با نبود فکر مشخّص شود و آنچه فهمیدنی است با خوبی و با بدی. امّا روح جهان هم سرانجام در علم دوران امروزی با قانون طبیعی جای‌گزین شد که هم انتزاعی است و هم ریاضی. دربرابر این گرایش یک‌سویه به روحانی‌کردن، فلسفۀ کیمیاگری، که دراینجا فلاد نمایندۀ آن است، به‌نوعی وزنه‌ای به‌حساب می‌آید. از دیدگاه کیمیاگری "در ماده روحی جای دارد که درپی رهایی است. آن کیمیاگری که به آزمایش می‌پردازد همواره در سیر طبیعی به‌شیوه‌ای دخیل است که فرایندهای شیمیایی، به‌واقع یا به‌فرض در دستگاه قرع‌وانبیق با فرایندهای روانی در خود او ازنظر عرفانی یکی است و با همان کلمات بیان می‌شود. رهایی ماده به‌دست آن انسانی که درپی دگرگونی آن است، که به حصول حجرالفلاسفه دربالاترین مرحله‌اش می‌رسد، از دیدگاه کیمیاگری نتیجه‌ای از مطابقت دنیای کلان با دنیای خرد است که با دگرگونی نجات‌بخشی که اوپوس در انسان می‌دهد، که تنها "خدای بخشنده" در آن توفیق دارد، یکسان است. در این دیدگاه رمزآمیز طبیعی، نماد غالب عدد چهار است، همان‌که چهارتایی فیثاغورسیان نامیده می‌شود، که از دو قطب درست شده است. تقسیم، به وجه تاریک دنیا (ماده، شیطان) منتسب است، و آن دیدگاه رازآمیز از طبیعت، این حوزۀ تاریک را هم دربر می‌گیرد.

هیچ‌یک از این دو خط‌سیر رشد، که آغازشان از افلاطون و فلسفۀ مسیحیّت ازیک‌سو بوده است، و ازسوی‌دیگر برگرفته از کیمیاگری در قرون‌وسطی، نتوانست بعدها به نظام‌های فکری متضاد فرونپاشد. آن یکتایی روح و ماده که فکر افلاطونی ازآغاز به آن رو کرده بود، سرانجام به تقسیم تصویر از جهان به دو وجه علمی و دینی آن انجامید، و آن جهت فکری، که با عرفان و کیمیاگری مشخّص شده بود، ازیک سو شیمی علمی را به‌بار آورد، و ازسوی دیگر به آن رازورزی دینی‌ای که از رویدادهای مادی دوباره جدا می‌شود (برای مثال نزد یاکوب بومه) انجامید.

پاؤلی در این‌ خط‌سیر‌های رشد فکری، که هم ازیکدیگر دور می شود و هم بازهم به‌یکدیگر تعلّق دارد، روابط مکّملی‌ای را می‌بیند که از همان آغاز، تفکّر غرب را مشخّص کرده است، که امروز فهمشان، پس از آنکه در مکانیک کوانتومی امکان منطقی چنین روابطی بر ما روشن‌تر شد، برای ما آسان‌تر از دوران‌های گذشته است. در تفکّر علمی، که به‌خصوص درمقیاسی شاخصۀ غرب است، فکر رو به‌سوی بیرون دارد، فکر از چرا می‌پرسد. "چرا یکتا در چندتا بازتاب دارد، چه‌چیز بازتاب می‌دهد و چه‌چیز بازتاب است، چرا یکتا، تنها باقی نماند؟" عرفان به‌عکس، چه در غرب و چه در شرق، که در هردوجا درعین‌حال در خانۀ خود است، می‌کوشد تا یکتایی چیزها را تجربه کند، و دراین کار کثرت را توهّمی می‌داند که به چشم می‌آید. اهتمام به شناخت علمی در سدۀ نوزدهم به تصوّری مرزی از جهان مادی، که از هر مشاهده‌ای مستقّل است، انجامید، و در پایان تجربۀ عرفانی آن روحی پابرجاست که وضع مرزی‌ای است که از هر عینی کاملاً منتزع شده است، که با الوهیّت متّحد شده است. میان این دو تصّور مرزی پاؤلی تفکّر غرب را می‌بیند که از هردو طرف درعین‌حال کشیده شده است. "در روح انسان همیشه هردو نظر جای دارد و هریک، بار بذر مخالف را همواره در خود دارد. به‌همین سبب نوعی فرایند دیالکتیکی برمی‌خیزد که از آن چیزی نمی‌دانیم که ما را به‌کجا می‌برد. گمان می‌کنم که ما غربی‌ها باید خود را به این فرایند بسپاریم و این زوج متضاد را مکمّل یکدیگر بدانیم. – و برای اینکه تنش میان آن دو متضاد را پابرجا بگذاریم، باید این را هم بپذیریم که در هر راه شناختی یا در هر راه رهایی‌ای به عواملی وابسته‌ایم‌‌که از توان ما بیرون است و زبان دین همواره آن‌ها را رحمت نامیده است."

همین‌که در ماه‌های اوّلیّۀ سال 1927 تأمّلات ما دربارۀ تفسیر مکانیک کوانتومی شکل منطقی خود را پیدا کرد، و بور مفهوم مکمّلیّت را ساخت، پاؤلی از اوّلین فیزیک‌دانانی بود که بهصراحت این تفسیر تازه را برگزید. دیدگاه فلسفی پاؤلی به‌خودی‌خود با ویژگی‌های شاخص این تفسیر – یعنی اینکه در هر تجربه‌ای، در هر مداخله‌ای در طبیعت، این آزادی را داریم تا از خود بپرسیم که کدام وجه از طبیعت را می‌خواهیم روش کنیم، و اینکه امّا درعین‌حال هم باید از چیزی گذشت کنیم، یعنی از وجه دیگر طبیعت چشم‌پوشی کنیم -، با این بستگی میان "انتخاب و گذشت"[iv] موافقت داشت. درست به‌این دلیل در مرکز فکر فلسفی پاؤلی همواره تمایل به فهم یکپارچه از جهان قرار دارد – یکپارچگی‌ای که تنش میان متضادها را در خود دارد؛ او بااین‌کار تفسیر نظریّۀ کوانتومی را امکان تازۀ فکری‌ای می‌دانست که در آن شاید بتوان وحدت را به‌طرزی آسان‌تر از گذشته بیان کرد. در فلسفۀ کیمیاگری، او می‌دانست که دست‌وپایش بسته است تا از فرایندهای مادی و فکری با یک زبان حرف بزند. پاؤلی به این فکر افتاد که در این حوزۀ انتزاعی، که هم فیزیک اتمی جدید و هم روان‌شناسی به آن ورود پیدا می‌کند، بازهم می‌توان ازنو در پی چنین زبانی برآمد."گمان می‌کنم که زبان واحد روان‌فیزیکی در تجربۀ کیمیاگری به‌این سبب شکست خورده است که این زبان به واقعیّت عینی روشنی نظر داشت. امّا ما امروز در فیزیک واقعیّتی غیرمشهود داریم (اشیاء اتمی)، که ناظر در آن با درجه‌ای از آزادی کم‌وبیش مداخله می‌کند (یعنی دربرابر بدیل "انتخاب و گذشت" قرار دارد). در روان‌شناسی ناآگاهی، رویدادهایی داریم که همواره نمی‌توان دربرابر آن‌ها ذهن معینّی قرار داد. اهتمام به یافتن یک‌گرایی روانی‌فیزیکی، اگر زبان واحد مربوطه‌اش (که هنوز ازنظر زوج خنثای متضاد روان‌فیزیکی بر ما شناخته‌شده نیست) به واقعیّت عمیق غیرمشهودی ارجاع دهد، درچشم من دورنمای بسیار بهتری می‌یابد. درآن‌زمان شیوۀ بیانی بر وحدت همۀ موجودات یافته‌ایم که از علّیّت در فیزیک کلاسیک به‌معنای تناظر (بور) فراتر می‌رود، به‌طوری‌که در آن ارتباط روان‌فیزیکی و مطابقۀ صورت‌های غریزی ماتقدّم تصوّر با ادراکات ما از عالم خارج موارد خاصّ خواهد بود. – با این دیدگاه، هستی‌شناسی سنّتی و مابعدالطبیعه همان موضوع گذشت است، درحالی‌که انتخاب، چشم به وحدت در وجود دارد."

از میان مطالعاتی که پاؤلی را به آن مطالعات فلسفی‌ای ترغیب کرد که از آن‌ها حرف زدیم، مطالعۀ نمادگرایی در کیمیاگری تأثیری ماندگار بر او برجای گذاشت؛ این تأثیر گاه‌وبی‌گاه در حرف‌هایی که در نامه‌هایش به زبان می‌آورد، دیده می‌شود. برای مثال، در نظریّۀ ذرّات بنیادی، آن تقارن‌های درهم‌پیچیده ومتفاوت چارتایی، او را برمی‌انگیزد، که او آن‌ها را به‌طور مستقیم با اعداد مثلّثی فیثاغورسیان مرتبط می‌کند، یا در جایی می‌نویسد: "تقسیم‌به‌دو و کاهش تقارن همان قضیّۀ اصلی است. تقسیم‌به‌دو صفت بسیار کهن شیطان است(شک هم دراصل به‌معنای تقسیم‌به‌دو بوده است)[v]." به آن نظام‌های فلسفی‌ای هم که پس از تقسیم دکارتی می‌آید، او چندان نزدیکی‌ای ندارد. استفادۀ کانت از مفهوم "ماتقدّم" را هم به‌صورتی کاملاً خاص نقد می‌کند، زیرا کانت این اصطلاح را درمورد آن صورت‌های شهودی‌ای یا فکری‌ای به‌کار برده است که آن‌ها را ازنظر منطقی می‌توان مشخّص کرد. او به‌صراحت هشدار می‌دهد که "هیچ‌گاه نباید نظرهایی را که صورتبندی‌های منطقی آن‌ها را معیّن کرده است تنها پیش‌شرط‌های ممکن خرد انسان دانست." عناصر ماتقدّم علم را پاؤلی در پیوند نزدیک با نمونه‌های کهن، با نمونه‌های نوعی روان‌شناسی یونگ قرار می‌دهد، که آن‌ها را الزاماً هم نباید غریزی دانست، بلکه عناصری است که هم به‌آرامی تغییر می‌کند و هم دربرابر وضع داده‌شده‌ای از شناخت، نسبی است. دراینجا نظر پاؤلی و ک.گ.یونگ با نظر افلاطون فرق پیدا می‌کند. از نظر افلاطون آن نمونه‌های کهن، تغییرناپذیر است و مستقلّ از ذهن انسان وجود دارد. این نمونه‌های کهن نوعی، ولی درهمه‌حال نتایجی یا شواهدی بر نظام کلّی کیهانی‌ای است، که ماده و روح را به‌یک‌صورت دربر می‌گیرد.

باتوجّه به این نظام یک‌پارچۀ کیهان، که عجالتاًنمی‌توان آن را از نظرمنطقی صورتبندی کرد، پاؤلی به آن دیدگاه داروینی هم، که در زیست‌شناسی جدید بسیار اشاعه دارد، به‌دیدۀشک می‌نگرد؛ بنا بر این نظر، تکامل گونه‌ها بر روی زمین تنها به‌سبب جهش‌های تصادفی و تأثیرات آنها براساس قوانین فیزیک و شیمی پدیدار شده است. درچشم او این گرده، تنگنا‌های بسیاری دارد و جایی برای روابط کلّی‌تری باقی می‌گذارد که نه در گردۀ کلّی ساختارهای علّی می‌گنجد و نه با مفهوم "تصادف" آن را می‌توان به‌درستی تشریح کرد. دراینجا هم باز، نزد پاؤلی، با آن کوششی رودررو می‌شویم که رو به آن دارد تا مخمصه‌های فکری معمول را پشت‌سر بگذارد تا از راه‌های تازه‌ای به فهم از ساختار یک‌پارچۀ جهان نزدیک‌تر شود. ‌

این نکته که پاؤلی در کوشش‌هایش در راه یافتن "یکتا" ناگزیر بود تا پیوسته به مفهوم خدا بپردازد، نیاز به گفتن ندارد، و وقتی هم در نامه‌ای می‌نویسد که "دربرابر متکلّمین درآن رابطۀ نوعی کهن دشمنی میان برادران ایستاده است"، این حرف را هم به‌جدّ گفته است. و درست همان‌قدر که خیلی هم در وضعی نبود تا در چارچوب سنّت ادیان کهن زندگی و فکر کند، همان‌قدر هم ازطرفی دیگر چندان این آمادگی را نداشت تا پای در راه آن الحادی بگذارد که بر خردگرایی‌ای ازسر سادگی استوار بود. نظر پاؤلی را دربارۀ این پرسش‌های کلّی شاید نتوان بهتر از آن نمایاند که او خود در بند پایانی سخنرانی‌اش دربارۀ علم و تفکّر غرب بیان کرده است: "بااین‌حال عقیده دارم که برای آن که این خردگرایی مضیق قدرت یقین را از دست داده است، و برای آن که سحرٍ نظر مبتنی بر رازورزی – که عالم خارج را باوجود کثرت بیدادگرش توّهم می‌داند – دیگر چندان اثری ندارد، دیگر راهی باقی نمی‌ماند جزآنکه خود را در معرض این تضادهای تند و مناقشۀ آن‌ها بایکدیگر به‌این‌یاآن ‌طریق قرار داد. و درست از این راه است که پژوهنده می‌تواند کم‌وبیش ازسر آگاهی پای در راه رهایی‌ای در درون بگذارد. پس به‌آرامی در دنیای بیرون آن تصاویر درونی‌ای پدیدار می‌شود که یکدیگر را جبران می‌کند، آن خیالاتی یا افکاری پدیدار می‌شود که نزدیکی قطب‌های آن زوج متضادرا ممکن جلوه‌گر می‌کند. و من که از ناکامی‌همۀ آن کوشش‌ها در یافتن زودهنگام یکتایی در تاریخ فکر درس گرفته‌ام، جرأت آن را ندارم تا دربارۀ آینده پیش‌گویی کنم. به‌عکس آن فعّالیّت فکر بشر از سدۀ هفدهم تاکنون در راه جدانگاه‌داشتن سفت‌وسخت آن بخش‌ها در تقسیمبه‌دو از یکدیگر، برای من تصوّر از هدف آن است تا بر این متضادها چیره شوم، و هم بر آن تألیف جامع آن‌ها بایکدیگر، که هم فهم منطقی از آنٍ آن است و هم آن تجربۀ یکتایی مبتنی بر رازورزی، که اسطورۀ زمان خود ماست، چه بیان شده باشد و چه نشده باشد.

* * * *

ورنر هایزنبرگ: آنسوی مرزها (فهرست مطالب نسخۀ فارسی)

(شماره‌ها به نسخۀ آلمانی برمی‌گردد. به رنگ آبی به معنای موجودبودن نسخه)  

پیشگفتار: ص ۷

 

بخش اوّل: شخصیّت‌ها

• کارهای علمی آلبرت اینشتین: ص ۱۳

• کشف پلانک و پرسش‌های اساسی نظریّۀ اتمی: ص ۲۰

• نگرش فلسفی ولفگانگ پاؤلی: ص ۴۳

• خاطره‌هایی از نیلس بور از سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۷: ص ۴۳

 

بخش دوم: فیزیک در حوزۀ گسترده‌تر

• مفهوم “نظریّۀ پایان‌یافته” در علم جدید: ص ۷۳؛ بنگرید به: ورنر هایزنبرگ: مفهوم نظریّۀ کامل http://www.najafizadeh.ir/?p=2339

• سخنرانی در جشن صدمین سال دبیرستان ماکس در مونیخ در تاریخ سیزدهم ژوئیّۀ ۱۹۴۹: ص ۸۱

• طبیعت از نگاه فیزیک امروزی: ص ۹۵

• فیزیک اتمی و قانون علیّت: ص ۱۱۴

• سخنرانی در جشن هشت‌صدمین سال شهر مونیخ (۱۹۵۸): ص ۱۲۸

• علم و فنّاوری در رویدادهای سیاسی زمان ما: ص ۱۴۷

• انتزاع در علوم جدید: ص ۱۵۱ 

• وظایف و مسائل امروزی در پیش‌برد پژوهش‌های علمی در آلمان: ص ۱۷۱

• قانون طبیعت و ساختار مادّه: ص ۱۸۷

• طبیعت از نگاه گوته و دنیای علم و فنّاوری: ص ۲۰۷

• گرایش به انتزاع در هنر و علم جدید: ص  ۲۲۷؛ بنگرید به: http://www.najafizadeh.ir/?p=2509?hlsrch=ورنر هایزنبرگ گرایش به انتزاع در هنر و علم جدید

تغییر انگارههای فکری در سیر پیشرفت علم: ص ۲۳۹؛ بنگرید به: http://www.najafizadeh.ir/?p=6648 

• مفهوم زیبایی در علوم دقیق: ص ۲۵۲؛ بنگرید به: http://www.najafizadeh.ir/?p=2485?hlsrch=ورنر هایزنبرگ مفهوم زیبایی در علوم دقیق

• آیا فیزیک به پایان کار خود رسیده است؟:  ص ۲۷۰

• علم در مدارس عالی امروزی: ص ۲۷۸

• حقیقت علمی و حقیقت دینی: ( سخنرانی ورنر هایزنبرگ در فرهنگستان کاتولیک باواریا، به هنگام دریافت جایزۀ رومانو گواردینی، در بیست‌وسوّم مارس ۱۹۷۳) ص ۲۹۹؛

بنگرید به: http://www.najafizadeh.ir/?p=1191?hlsrch=ورنر هایزنبرگ حقیقت علمی و حقیقت دینی

 

اعلام: ص ۳۱۶

 

Werner Heisenberg: Schritte über Grenzen: Inhalt

ورنر هایزنبرگ: آن‌سوی مرزها (فهرست مطالب نسخۀ آلمانی)

Vorwort   7

 

I Persönlichkeiten

• Albert Einsteins wissenschaftliches Werk   13

• Die Plancksche Entdeckung und die philosophischen Grundfragen der Atomlehre   20

• Wolfgang Paulis philosophische Auffassungen   43

• Erinnerungen an Niels Bohr aus den Jahren 1922-1927   52 

 

II Physik im weiteren Bereich

• Der Begriff „abgeschlossene Theorie“ in der modernen Naturwissenschaft   73

• Rede zur 100-Jahr-Feier des Max-Gymnasium in München am 13.7.1949   81

• Das Naturbild der heutigen Physik   95

• Atomforschung und Kausalgesetz   114

• Festrede zur 800-Jahr-Feier der Stadt München (1958)   128

• Naturwissenschaft und Technik im politischen Geschehen unserer Zeit   147

• Die Abstraktion in der modernen Naturwissenschaft   151

• Heutige Aufgaben und Probleme bei der Förderung wissenschaftlicher

• Forschung in Deutschland   171

• Das Naturgesetz und die Struktur der Materie   187

• Das Naturbild Goethes und die technisch-naturwissenschaftliche Welt   207

• Die Tendenz zur Abstraktion in moderner Kunst und Wissenschaft   227

• Änderungen der Denkstruktur im Fortschritt der Wissenschaft   239

• Die Bedeutung des Schönen in der exakten Naturwissenschaft   252

• Abschluss der Physik?   270

• Naturwissenschaft in der heutigen Hochschule   278

• Naturwissenschaftliche  und religiöse Wahrheit   299

 

Personenregister   316

 

اعلام

Personenregister

Anders, Günther 234
Archimedes 271
Aristarchos von Samos 248

Aristoteles 29, 35, 115, 161,256259,
267, 300, 309,
Ascoli, R. 36
 

Bach, Johann Sebastian 92, 235
Bayer, Adolph von 133
Beethoven, Ludwig van 13
Bellarmin, Roberto 308
Bessikovic 6o
Bismarck, Otto, Fürst von 292 f.
Bjerrum, Niels 68.
Böhme, Jakob 47
Bohr, Harald 60 f.
Bohr, Niels 24, 29, 31 33, 48 f., 52—70,
101, 119 f.
Boltzmann, Ludwig 74, 118, 136
Born, Max 29, 56, 61, 66, 68
Bothe, Walter 65
Boyle, Robert 117
Brecht, Bertolt 312
Broglie, Louis—Victor de 29, 61, 68,
76
Brown, Robert 13
Buber, Martin 169
Burckhardt, Carl Jacob 146 f., 292
 

Caccini, Tommaso 307
Cäsar, Gaius Julius 91
Cartesius, siehe Descartes
Carus, Carl Gustav 158
Castelli, Benedetto 307
Chiewitz, O. 68
Columbus siehe Kolumbus
Compton, Arthur Holly 56
Corinth, Lovis 143
Crick, Francis H. 223
 

Darwin, Charles 50, 157
Demokrit 22 f., 31, 88 f., 99, I 16, 187 f.,
19o—192,194, 197, 200, 203, 255
Descartes, René (Cartesius) 29 f., 89,
111
Dirac, Paul A. M. 29, 35 f., 38, 61, 66,
68
Dostojewski, Fjodor Michailowitsch
299, 305 f.
Dschuang Dsi 105, 108
Dürer, Albrecht 128
 

Ehrenfest, Paul 69
Einstein, Albert 13-19, 25, 27, 32, 34,
68f.,75,119,124f.,164, 200, 213, 242
244246,248
Euklid 17, 85f.,156
 

Faraday, Michael 58, 78, 164 f., 240,
247s 173
Fischer, Hans I 33
Fludd, Robert 46
Foster, J. S.  62
Fraunhofer, Joseph von 133
Freyer, Hans 93 '

 

Galilei, Galileo 39, 96, 195, 202, 210f.,
259, 199301, 307311, 313
Galvani, Luigi 164, 273
Gassendi, Pierre 89
Geiger, Hans 6;
George, Stefan 138, 145
Gibbs, Josiah Willard 58, 118, 241, 247,
271
Goethe, Johann Wolfgang Von 153,
157 f.,167, 207226, 228 f., 252, 311
Guardini, Romano 299 f., 305 fi
Gürsey, F. 37, 4o
 

Hahn, Otto 12;
Hardy, Godfrey Harold 60 f.
Haydn, Joseph 92
Hegel, Georg Wilhelm Friedrich
202
Heigel, Karl Theodor, Ritrer von
Heisenberg, Annie 65
Heisenberg, August 63, 252 f.
Heller, Erich 217
Heraklit 34, 189
Herglotz, Gustav 143
Hertz, Heinrich 245, 273
Hilbert, David 35, 40, 156
Hölderlin, Friedrich 92
Humboldt,, Wilhelm von 280 f., 296 f.
Huxley, Aldous 216, 289,198
Huygens, Christiaan 16
 

Ibsen, Henrik 138
 

Jaspers, Karl 208
Jolly, Philip von 270
Jordan, Pascual 29, 61, 66, m
Jung, Carl Gustav 45, 50, 264, 266 f.
 

Kamlah, Wilhelm 97
Kandinsky, Wassily 138, 142
Kant, Immanuel 3c, 49, 115, 222
Keller, Gottfried 134 l., 138
Kepler,_lohanncs 42, 44—46, 73, 96, 144,
259, 264268, 300 f., 311, 313
Kerner, Justinus 134
Klein, Oskar 68
Kleist, Heinrich von 92
Kolumbus, Chrisroph 93
Kopernikus,Nikolaus 4;,1l2,266f.,
300 f., 307309, 311 f,
Karlel, F. 36
Kotzebue, August von 292
Kramers, Hendrik Antony 52—5 8, 60f.,
65, 68
Kronecker. Leopold 253
 

Laplace, Pierre Simon, Marquis de 74,
115
Laue, Max von 242, 245
Lee, Tsuang-Dao 36
Leonardo da Vinci (Lionardo) 13
Leukipp 88, 116, 187 f., 19o—192, 197
Liebig, Justus von 133, 136
Lionardo siehe Leonardo da Vinci
Lorentz, Hendrik Anroon 14, 4o, 68,
201, 246
Lorenz, Konrad 79
Lorini 307
Ludwig 1., Kénig von Bayern I41
Ludwig 11., Kénig von Bayern 136,14
Luther, Martin 250
 

Maar 62
Mach, Ernst 3o
Mackc, Augusr 138
Mao Tsetung 28;

Marc, Franz 138,142
Marx, Karl 94
Maximilian 11., König von Bayern 133
136, 141
Maxwell, James Clerk 74f.,77,164f.
246 f.
Mendel, Gregor 158
Michelson, Albert Abraham i4, 146
Miller, Oskar von 134
Miller, Heinrich 36
Mozart, Wolfgang Amadeus 92 f., 128
Müller, Friedrich von 137
 

Newton, lsaac 15,20,24,39,41,73~78
86, 96—98,109f., 115, 118f., 125,
162f.,165,195f., 207, 2105f., 213,
215218, 239-141, 24 3247, 260,
262 f.. 267'. 271273, 275;,300f.
Nietzsche, Friedrich 167, 254, 2.98
Nostradamus (Michel de Notredame)
212
 

Ohm, Georg Simon 136
Oncken. Hermann I36
 

Parmenides 22, 190, 254
Paul V., Paps: (Camillo Borghese) 308
Pauli,WoIfgang 35, 37,46,43—51, 53,
67—69, 73, 264266, 268, 313
Paur, H. 91
Phidias 92
Planck, Max 16, 20—42, 63 f., 68, 90,
118 f., 136, 244 f., 267 f., 170, 275, 282
Plato 22-24, 34,37, 39, 42, 45-47,
50, 87f., 187f..192194, 200, 203,
205, 220f‘,  224 f., 25 5—259, 264. 267 f.,
300, 306, 309
Plotin 45, 253, 269
Portmann, Adolf 265
Proklos, Diadochos 45, 164
Ptolemäus, Claudius 162, 248 f., 301,
311
Pythagoras 85f, 255, 257259
 

Raman, Chandrasekhara Venkata 57
Riehl, Wilhelm Heinrich von x36
Riemann, Bernhard I7
Riezler, Sigmund, Ritter von
Rockefeller, John Davison 56
Röntgen, Wilhelm Conrad 136
Roosevelt, Franklin Delano 18
Rosseland, Svein s4
Rousseau,]ean-Jacques 232
Russell, Bertrand 156
Rutherford, Ernest, Lord Rutherford of
Nelson 33,119
 

Saint-Exupéry, Antoine de 150, 236
Sand, Karl Ludwig 192
Sauerbruch, Ferdinand 137
Schelling. Friedrich Wilhelm Joseph
von 136
Schiller, Friedrich von 92., 220, 222,
225. 229
Schrödinger, Erwin 19, 61—65. 68, 74
241, 145
Schubert, Franz 220
Slater, J. C. 65
Smoluchowski, Marian von 13
Sokrates 187. 202204
Sommerfeld, Arnold 51f., 87, x 19,
136 C, 143 f.
Steinheil, Carl August von 133, I36
Sybel, Heinrich von 136
Thales von Milet 22,, 189, 254, 256
Thiersch, Friedrich Wilhelm I36
Urban VIII‘, Papst (Maffeo Barbarin
308
Urey, Harold Clayton 34
Volta, Alessandro, Graf 98, 164, 273
Voßler, Karl 136

Wagner. Richard 136
Watson, James Dewey 123
Weber, Joe 285
Wedekind, Friedrich 138
Weizsäcker, Carl Friedrich von 31
Wieland, Heinrich 133
Wien, Wilhelm 63,136
Willstätter, Richard 133
Wölfflin, Heinrich 136
Wolff, Ch. 85

Xenophon 91

Yang, Chen-Ning 36

Zelter, Karl Friedrich 211, 2.15
Zenon der Ältere 154

Related Link: http://www.najafizadeh.ir/?p=2152?hlsrch=ورنر هایزنبرگ آن سوی مرزها

——————————————————————–

[i] این نوشته برای اوّلین‌بار در مجلّۀ علم، شمارۀ 46، سال1959، دفتر24، صفحات 661 تا 663 (انتشارات اشپرینگر، برلین – گوتینگن – هایدلبرگ) منتشر شده است.

[ii] ک.‌گ. یونگ و و. پاؤلی، تبیین طبیعی و روان، مطالعاتی از مؤسّسۀ ک.گ. یونگ، جلد چهارم، صفحۀ 109، زوریخ (انتتارات راشر) 1952.‌

[iii] مجلّۀ اروپا – میراث و وظائف. کنگرۀ بین‌المللی دانشمندان، ماینس، 1955، انتشارات ام. گورینگ، ویس‌بادن،(ف. اشتاینر) 1956، صفحۀ 71.

   IV درآلمانی Wahl und Opfer و به پیشنهاد ما: choice and sacrifice در زبان انگلیسی (یادداشت بر نسخۀ فارسی).

[v] همچنین بنگریدبه: نظریّۀ میدان واحد، صفحۀ 273 در: Werner Heisenberg: Der Teil und das Ganze: ورنر هایزنبرگ: جزء و کلّ (یادداشت بر نسخۀ فارسی).

 

 

 

 

 

 

حسین نجفی‌زاده (نجفی زاده)، تهران ( شنبه ، ۱۶ مرداد ، ۱۳۹۵ )

© انتشار برگردان فارسی ورنر هایزنبرگ: آن‌سوی مرزها (دیدگا‌ه‌های فلسفی ولفگانگ پاؤلی) به سیاقی که در این وبگاه آمده، بدون اجازۀ کتبی از www.najafizadeh.org ممنوع است.
   © Copyright  2012 - 2024  www.najafizadeh.org. All rights reserved.