بسم الله الرّحمن الرّحیم
خوانسار: عمارت میرمحمّدصادق
Khānsār -Ḫwānsār –‘Imārat-i Mīr Muḥammad Ṣādiq خوانسار عمارت میرمحمّدصادق
(عمارت میرمحمّدصادق در خوانسار)
Printed Booka
Imarat-i Mir Muhammad Sadiq خوانسار عمارت میرمحمّدصادق
Publisher: Amazon
ناشر: آمازون
تاریخ نشر: چهارم سپتامبر 2017
ISBN-13: 9781548471262
ISBN-10: 1548471267
PDF (eBook)
http://drive.google.com/file/d/1UeO3x_xL2Mu1Dw1ytz-K_ZUamezQ5265/view?usp=sharing
میرمحمّدصادق که درسال ۱۲۰۸ قمری (۱۱۷۳شمسی) در خوانسار به دنیا آمده، یکی از فرزندان سیّدمهدیکبیر صاحب “رسالۀ ابوبصیر” است که درهمین شهر در سال ۱۱۸۲ قمری زاییده شده است. از شاگردان میرزایقمی است و در علم رجال، فقه و اصول و حدیث از افاضل علمای عصر خویش و درسال ۱۲۴۶ قمری درکربلا درگذشته و در مقبرۀ سیّدمحمّدمجاهد درکنار پدرانش مدفون است. سیّدمهدی خود فرزند آقاسیّدحسن است، که ازعلماء بزرگ و از فرزندان آقاسیّدحسین است. میرزایقمی از شاگردان اوست و با خواهر او ازدواج میکند. نوشتههای سیّدحسین[۱] بیش از ده فقره است از آن جمله “حواشی بر ذخیرۀ علّامه سبزواری”. او در سال ۱۱۹۱ قمری از دنیا میرود ودر همینجا در “قبرستان پشت بازاربالا” در شرق خوانسار مدفون است و آرامگاه او امروزه نیز زیارتگاه مؤمنین و مورد تکریم. پدرسیّدحسین، میرسیّدابوالقاسمجعفر، شهره به “میرکبیر” است که از شاگردان علاّمۀ مجلسی و از علمای بزرگ زمان خود است که در روستای قودجان در شهر خوانسار به سال 1157 قمری درمیگذرد[۲] و بر سنگ مزارش نام پدرانش تا موسیابنجعفر(سلامالله) بیکموکاست نگاشته شده. آثار متعّدد او از آن جمله “مناهج المعارف”، و “رساله در وجوب عینی نماز جمعه” همچنان از منابع و مراجع موثّق بهحساب میآید. آرامگاه او نیز بیش از دویستوپنجاه سال است که پابرجاست و مورد احترام اهالی. در این باره بنگرید به: ابوالقاسمبنالحسینالحسینیالموسوی
میرمحمّدصادق که در سالهای ۱۲۵۰ قمری امامجمعه و جماعات خوانسار بهمثابۀ پدران خود است و مورد مشورت حاکم قجر، اندکی پس از درگذشت پدر تصمیم به بنای “عمارتی” درخور شئون خود میگیرد. او خیلی زود معماران و استادکاران اصفهانی را، که خود یا پدرانشان در ساخت و گسترش “مسجد چهارراه” خوانسار در سال ۱۱۳۴ قمری دخیل بودهاند، و میرمحمّدصادق خود در آن نماز میخواند، به کار میگیرد. در جایجای مسجد، که از آ ن پس “مسجد جامع” نامیده میشود، این استادکاران نام خود را یادداشت کردهاند، از آن جمله استاد سیّدرضااصفهانی، که “سنگ در دستانش همچون موم نرم بوده” ویا فرزندش استاد فرهاد و برخی دیگر از نوادگانش[۳]. او زود درمییابد که با معماران و خصوصاً مصالح بومی نمیتواند کاری از پیش ببرد، شاید دلیل دیگر این کار آن باشد که او اصفهان را بهخوبی میشناسد، زیرا نقلهای فراوانی هست که میرسیّدابوالقاسمجعفر را زاییده اصفهان میداند که تنها به سبب بروز فتنۀ افغانها در زمان حکومت حسین صفوی از آن شهر از بیراهه به اطراف خوانسار گریخته است[۴]. استادکاران در آغاز باید زمینی را بیابند که از گزند سیل[۵] مصون باشد و آن نقطه جایی جز جنوبشرقی نبوده و نیست؛ ثانیاً باید جهت قبله به سبک “عمارت”های صفوی، ازجمله مساجد کاملاً در آن رعایت شود. پس آن تیزهوشان، زمینی بیش از دههزار مترمربّع را مییابند که ازقضا از آرامگاه سیّدحسین اندکی فاصله دارد. بیتوجّه به زواید زمین، مستطیلی تمامعیار به مساحت تقریبی پنجهزار مترمربّع را برمیگزینند که بنای فرضی از نگاه واردشونده درست در پیش روی او بدون اعوجاج باشد؛ و این همان فنّی است که معماران چیرهدست صفوی در بنای مسجدشاه اصفهان با عبور دادن نمازگزار از راهروهای چشمنواز بهآرامی او را در جهت قبله هدایت میکنند، بیآنکه او ظنّی به مقصود سازنده ببرد. میرمحمّدصادق اکنون به ساخت “عمارت” میاندیشد، و بنای کامل مجموعه را اندکی با تأخیر آغاز میکند. از این پس لفظ “عمارت” تنها به خانۀ اختصاصی او اطلاق میشود و آن را “دایرۀ اوّل” و سایر بناها را، که در پیرامون دو دایرۀ دیگر، باید پدیدار شود، جانبی یا “بناهای دایرۀ دوم” و “دایرۀ سوم” گویند. به این ترتیب مجموعۀ بناها متشکّل از “عمارت میرمحمّدصادق”، بناهای “دایرۀ دوّم” و بناهای “دایرۀ سوم” خواهد بود:
۱ – دایرۀ دوم
دایرۀ دوّم مشتمل بر چندین بناست: بنای جنوبشرقی، بنای شمالشرقی، بنای غربی و بنای جنوبی که به اختصار بیان میشود:
الف: بنای جنوبی
باغی را میماند که سنگچینهای زیبا و چشمنوازی دارد و شاید ملهم از باغهای ایرانی است، که این بار بدون دیوار و حصار ساخته شده. درختهای گردویش در سالهای ۱۳۳۵ شمسی مرتفع و گاهی مهیب به نظر میرسد و تعداد آنها بیش از ده اصله است. یکی از آنها نمونهای کمنظیر است که در همان سالها دور تنهای بالغ بر چهار متر دارد، صاف و مستقیم و به بلندی بیش از ده متر، استوانهای کامل که سر شاخههای آن چتری وسیع گسترانده که به تنهایی میتواند بخشی از ضلع جنوبی را در سایه فرو برد . درختهای میوه نیز با پرچینی ساده از آ نها جدا میشود. دو حمّام، یکی کوچک و اختصاصاً مردانه و یکی مردانه و زنانه به تناوب روز در فاصلۀ اندکی از “عمارت” احداث شده. حمّامها در عمق زمین جای دارد به گونهای که از سطح طراز “عمارت” پایینتر است و تنها ورودی آ نها با چند پلّۀ سنگی برای عابرین مشهود. در همان سالهای ۱۳۳۵ بنای آن دو حمّام زیباست. تاقها و رواقهای چشمنواز و نورگیرهایی با اشکال منتظم،سنگفرشهای مجلّل، سربینهای رنگآمیریشده، پاشوخانهای در سمت راست درِ داخلی ، ستونهای سنگی یکپارچۀ عظیم به شکل ششوجهیهای منتظم صیقل داده شده و خوشتراش؛ و سرانجام در شمال باغ دری دولنگهای مرتفع که در پشت آن یک هشتی پنهان است و در اطرافش چند بنای ساده که برای استراحت موقّت اسبها در نظر گرفته شده. جوزستان ما اینک بهخوبی میتواند هم زینتبخش جنوب “عمارت” باشد و مهمّتر از آن بهخوبی رازهای حود را از چشم اغیار پنهان کند.
ب: بنای غربی
چند اتاق که با اندکی تقریب در طراز بلندی طبقۀ دوم “عمارت” است با چشماندازی بر باغچهای درختکاریشده که اطرافش را صنوبرهایی در چندین ردیف پوشانده و حدّ دیوار غربی آن همان پیرامون دایرۀ دوّم است که با یک در ورودی به کوچۀ عمومی غربی میرسد و با در دیگری به بنای جنوبی و سرانجام پس از گذر از چندین در و باربند خود را به “عمارت” میرساند. از داخل اتاقهای بالا نیز با پلکانی که چندین در آن را پوشش میدهد دسترسی به “عمارت” ممکن است و با گذر از فضایی کم نور ناگهان حود را به گوشوارۀ ضلع غربی “عمارت” میرساند که بیاختیار بیننده رامجذوب زیبایی خود میکند. اتاقهای این بنا بیتردید متأخّر بر”عمارت” است. از گچبریهای استادانه چیز زیادی وجود ندارد امّا دولابچههای رنگ آمیریشده و تاقچههای متعدّد آن نشان از رعایت سبک کلی “عمارت” را دارد. نقّاشیهای دلانگیز بر روی تیرهای سقف و قابهای آن که زراندود هم نیست با خوشنویسیهای فراوان آیات قرانی و اشعاری در وصف بنا در کنار گلومرغهای منقوش. دو تصویر با فاصلۀ سه قاب ار یکدیگر در عرض اتاق و با فاصلۀ چند قاب بهقرینه تصاویری از دو زن که نمیتوانند کسانی کمتر از حکّام قجر باشند. آیتالکرسی هم قابهای وسط را مزیّن کرده که با خطّی زیبا نگاسته شده. اشعاری در کنار تصاویر گلومرغ که یقیناً به تاریخ بنا اشاره دارد و سورههای آخر قرآن با خطّی خوش نگاشته شده. و به همین منوال اتاق دیگر که با یک مهتابی به اوّلی متصل میشود. زیبایی آن دو سقف و حضور مادر بزرگی که بسیاری از سورههای قرآن را ازبر می خواند سبب میشود تا آن کودک خردسال در “دهۀ سی” بسیاری از آن نوشتهها را پیش از رفتن به مدرسه بیاموزد، امّا اکنون همانها را با تقریب و پراکنده به خاطر بیاورد، هرچند معنای آنها را بازهم بهدرستی نمیداند:
سرچشمهاش نمونهای است از سلسبیل و کوثر…………………………….
بلغالعلی به کماله کشف الدّجی به جماله…………………………………..
فصاحت سبحان و خطّ ابنمقلتی…………………………………………..
لواجتمعت فی المرء والمرء مفلسی……………………………………….
فلیس قدر به مقدار درهمی………………………………………………..
الله لا اله………………………………………………………فیها خالدون.
ج: بنای شمالی
همان مسجدی است که ساختمانی ساده و بیپیرایه دارد و اندک گسترشی در سال ۱۳۱۰ قمری مییابد[۶]. در مقابل در ورودی در سالهای ۱۳۳۵ شمسی حوضی وجود دارد که از جوی آبی که از شرق دایرۀ دوم میگذرد منشعب میشود و به سمت جنوبغربی ادامه دارد، پر آب میشود. در سمت راست در، یک صحن و در سمت چپ نیز بر روی سکویی صحن دیگری است. سه در کشویی رنگآمیزیشده نیز وجود دارد که کار دولاب را میکند و در یکی از آنها همیشه تابوتی حاضر به کار قرار دارد. صحن دست راست با پلکانی سنگی بالا میرود و منبری ساده مشرف به آن است و دو رواق هم در سمت راست و چب ورودی. زیر زمین هم تاریک و ترسناک است. هیچ کس نمیتواند ظنّی داشته باشد که دیوار شرقی مسجد مشرف به “عمارت” است. از گلدسته و گنبد هم هیچ نشانی وجود ندارد. این معماری باید هدفی دیگرهم در سر داشته باشد. در آن سالهای ۱۳۳۵ هنوز یکی از نوادگان میرمحمّدصادق به رسم معهود در دهۀ اول محرّم مجلس روضهخوانی در عزای حسین سلامالله برپا میکند که در آن ظروف زیبای کندهکاری شده روضه و تعزیه ازجمله سماوری بزرگ با کندهکاریها و نوشتههای زیبا و مجمعههای مسی کندهکاری شده و قلیانها و سرقلیانهای رنگی پس از یک سال انتظار دو باره پدیدار میشود. سه شب متوالی هم در بنای غربی نذری میدهد که به آن تعزیه میگویند و منحصراً آبگوشت است که بر روی سفرههای قلمکار و برروی فرش خانه در آن کاسه و بشقابهای مسی صرف میشود. هر دو مراسم فرصتی کمنظیر است تا ساکنین دایرۀ سوم را یکجا ببینید که با جدیّت خدمت میکنند.
د: بنای شمالشرقی
بنای شمال شرقی بسیار ساده و متشکل از اتاقی بر روی کرسیای و اتاق دیگری در طبقۀ بالا. یک هشتی مشرف به در ورودی بنا و یک اتاق سادۀ دیگر بر بالای آن. حیاطی کوچک و باز هم محوّطهای که هم به دیوار مسجد پهلو زده است و هم برفانداز بهحساب میآید؛ جایی که باید برفهای سنگین زمستان خوانسار را که از پشت بام “عمارت”، آن فضای بسیار وسیع که تنها اجازۀ برفروبی در یک جهت را میدهد، در خود جای دهد. دالونی بسیار طولانی و تاریک و ترسناک با رواقهایی در دو طرف و دو در بسیار قطور آن را با زهم به “عمارت” متّصل میکند. این بنا را “بیرونی” میگویند و برای ملاقات با میهمانانی است که ممکن است دقایقی یا ساعتی با اهل “عمارت” کاری داشته باشند بیآنکه اجازه یابند به “عمارت” وارد شوند یا از محلّ آ ن بهدرستی تصوّری داشته باشند ضمن پذیرایی منتظر میمانند. همین اصل در سایر بناهای دایرۀ دوم جاری است. اساساً این بنا و سایر بناهای دایرۀ دوم بهجز بنای غربی همه از سقفهایی با تیرهای چوبی بدون رنگوروغن و به سبک خانههای ساده ساخته شده، هرچند که گچبریهای ابتدایی نیز دارد. این نظر با مشاهدات امروزی از بنای جنوبشرقی با اندکی تقریب تطابق دارد
ه: بنای جنوبشرقی
آن نیز بنای بسیار ساده با حیاط بسیار کوچک که حوضی در وسط آن قرار دارد. دربرخی از اضلاع نیز در دو طبقه است که سقفها با تیرهای چوبی زمخت و تخته بدون رنگ آمیزی پوشیده شده. راهپلّهای خود را به طبقۀ بالا میرساند که اتاقهایش بسیار ساده و بدون هر تزیینی است. تنها اتاقی که پنجرهای به “عمارت” دارد تیرها و قابهای رنگ آمیزی و نقّاشی شده دارد که نه زراندود و نه در طراز “عمارت” است، در گوشۀ شمالی واقع شده. بخاری و سربخاری هم با اندکی گچبری امّا ابتدایی آراسته و برخی سورههای کوتاه قرآنی بر روی سقف نگاشته شده است. میزبان ساکن در “عمارت” بازهم میتواند باعبور از راهپلّهای که در جنوبشرقی تعبیه شده خود را به مهمان برساند، اگرچه میزبان میتواند حتّی از بنای شرقی خود را به بنای جنوبشرقی برساند.
و: بنای شرقی
متشکل از دو اتاق بزرگ ویک گوشواره که پنجرههایش مشرف به “عمارت” است و تنها پنجرۀ کشویی یا “کش” (مصطلخ ساکنین “عمارت”) آن اندکی با پنجرههای “عمارت” شباهت دارد که آن را نیز گوشواره مینامند و تیرها و قابهای سقفش رنگآمیزی و نقّاشی شده است. غیر از آن دو اتاق حیاطی نیز برای آن تدارک دیده شده که در جنوب آن دری و پلّکانی قرار دارد که به بنای جنوبشرقی میرسد. این اصل در همه بناهای دایرۀ دوم با وسواس رعایت شده تا میزبان بتواند بدون بازگشت به “عمارت”، میهمانانی را که در هر یک از بناهای دایرۀ دوم در انتظار او هستند ملاقات کند بیآنکه ناگزیر به بازگشت به خانۀ خود باشد.
۲- بناهای دایرۀ سوّم
این بناها که مصالح ان از خشت خام است وعموماً در یک طبقه وشاید گاهی در دو طبقه در دهلیزهای دایرۀ دوم وگاهی کنار یکدیگر بر روی دایرۀ سوم ساخته شده و منحصراً به خدمهای اختصاص دارد که به زندگی در کنار “عمارت” ناگزیرند، امّا هرگز “عمارت” را به چشم خود ندیدهاند. استثنا در این مورد خدمۀ زن و اسطبلبانهاست. بر روی دایرۀ سوم به خصوص در ضلع شرقی و در ضلع جنوبشرقی و غرب این مردم سکونت دارند که همگی به گویش خوانساری حرف میزنند. زندگی بسیار سادهای دارند، ازصنف بنّا ، آشپز و کارگرند و قلباً نیز ارادت بسیاری به ساکنین “عمارت” دارند بهطوریکه مردی ممکن است خاطرات پدرش را مثلاً از تعمیرات ساختمانی یا مراقبت از اسبها بر زبان بیاورد بیآنکه با تلخکامی همراه باشد. ارادت آنها بیریا و بیشائبه است و از عهدشکنی آنها هرگز کسی چیزی بر زبان نمیآورد. همسران این اشخاص نیز سهمی بهسزا در انجام امور دارند وهمگی بدون مزد خدمت میکنند وشاید تنها دلخوشی آنها این است که قوت روزانۀ خود را ازسفرۀ “عمارت” تهیّه میکنند. چه مرد و جه زن حتّی از اظهار ادب به کودکان ساکن “عمارت” ابا ندارند و فرزندان “عمارت” را با لفظ “آقا” یا “دختر آقا” خطاب میکنند. دایرۀ سوم اکنون باید جایی برای رعایا و پیلهوران هم تدارک ببیند که بتوانند محمولههای خود را که به عنوان مالالاجاره به “عمارت” بدهکارند تحویل دهند ویا به فروش برسانند و این چیزی جزکاروانسرایی با فاصلۀ اندک از “عمارت” نیست. بنای کاروانسرا این بار آجری و در یک و گاه در دو طبقه است؛ حیاطی وسیع، سنگفرششده با اتاقهای بسیار در دو طرف، امّا بدون هرگونه تزیینی؛ با دری دو لنگهای از چوب گردو به بلندی شاید بیش از سه متر و سردری باوقار که نشانی خود را بیکموکاست به هر رهروی اعلام میکند. این بنا اکنون کسانی را در خود جای میدهد که در ضمن شبی را هم باید سپری کنند، زیرا تنها راه رسیدن آنها به “عمارت” همان گردنگاه است که بخش غربی خوانسار را از زمینهای بالنسبه مسطّح و پرآب پشت ارتفاعات غربی جدا میکند که هم خطرناک است و هم پرزحمت. جادّهای هم که بخش شمال خوانسار را به جنوب آن متّصل میکند، پس از عبور از چشمهآخوند[۷] و گذر از شیبی بسیار تند به شرق “عمارت” و به فاصلۀ اندکی از آن میرسد که تنها قسمت کوچکی از آن که حتّی به یک کیلومتر هم نمیرسد و مشرف بر ضلع شرقی “عمارت” است “بازاربالا” نامیده میشود. درست در پشت همین بازار که در ابتدا روباز ساخته شده، قبرستان شرقی[۸] و بسیار قدیمی آرمیده است. آغاز بازار مقبرۀ سیّدحسین است که سالها پیش از بنای “عمارت” در سال۱۱۹۱ قمری از دنیا رفته است. همۀ این بناها چه در “دایرۀ دوّم” و چه در”دایرۀ سوّم” و حتّی “عمارت” از جوی آبی که در شرق جریان دارد و از انشعابات آبهای “سرچشمه”[۹] است، سیراب میشود بهطوریکه در چندین نقطه راهآبهای فراخی وجود دارد که هر یک آب را به جایی میرساند. اکنون با ذکر بناهای دایرۀ دوّم، ازجمله دو حمّام کوچک و بزرگ در جنوب، و مسجد در شمالغربی و کاروانسرا و بازار در شرق و مهمّتر از آن قبرستان در شرق و دایرۀ سوم که همه و همه در فاصلۀ اندکی از “عمارت” قرار دارد تصویری اندک مبهم پدیدار میشود. معماران و کارگزاران و صدها نفر دیگر که با شتاب به کار ساخت مشغولاند باید بنای “عمارت” را، یعنی همان “دایرۀ اوّل “ را، بهزودی به پایان برسانند.
۳- عمارت میرمحمّدصادق
ساختۀ ما شاید با قصری، کاخی و یا بهتر ازهمه با “عمارتی”- همسنگ “عمارتهای” صفوی مانند عالیقاپو یا چهلستون- برابری کند که دیوارهایی بلند، با رخهایی کنگرهدار بر بلندای آن، و درهای متعدّد و بیشباهت به یکدیگر دور تا دور آن را فراگرفته است درحالیکه خود با وقار هرچهتمامتر بر سر کرسیای به بلندی یک متر در شمال ایستاده است که تاجی رنگین، مهیب و مرصّع بر سر دارد، و دو رواق چشمنواز با تاقچههایی در اطراف آن و گچبری سادۀ دورتادور آن با پوششی از مصالح بنّایی با رنگ زرد سیر، تازهوارد را به درون خود هدایت میکند. درهای دورتادور گاهی نشان از مطبخی، انباری، اصطبلی، شبستانی، یا در ورودی به بناهای دایره دوّم را دارد، که از چوب گردو است، گاهی ضخیم و گاهی بسیار ضخیم که هیچ یک به شارع عام منتهی نمیشود. در جنوبغربی دری دولنگهای از چوب گردو و به قطر بیش از سی سانتیمتر این بار یک استثنا محسوب میشود که بهعمد بر روی دیوار غربی و کوتاهتر از قدّ معمول امّا کمی پنهان تعبیه شده که به همان هشتی ودر دولنگهای جنوبی منتهی میشود. صحن را سه خرند ( مصطلح ساکنین) موازی با یکدیگر در طول تقسیم میکند که دو باغچه درختکاری شده در دو طرف را با خیابانی یا خرندی در وسط پدیدار میکند، که حوض آبی هم در بالاسر دارد. دیوارها با نوارهای آجری موازی باهم و از پایین به بالا پوشیده شده که هم هلالیهایی را پدیدار کند و هم بلندی آنها را بکاهد. بهجز آن طاقنمای رنگین، آجرهای لعابدار سبزرنگ در زیر آن در چندین ردیف که از ضلع شمال شرقی تا شمال غربی امتداد دارد و بالاسر کشها و دروپنجرهها را به شکل لانهکبوتری تزیین میکند، در سمت راست و چب هم دو “یا علی”[۱۰] زیبا با خط بنّایی جلوهگر است که در پشت آنها همان هرزهپوشهای سراسری خوابیده است .این فضاهای سراسری و توخالی بهیقین هم باید از نشت احتمالی آب پشتبام بر روی قابهای رنگ آمیزی و خطّاطی شده و زراندود سقف اتاقها جلوگیری کند، هم هوای متعادلی در بالای آنها تأمین کند و هم محلّی برای دیدهبانی در وضعیت درازکش باشد؛ هر چند که در سالهای ۱۳۳۵ خروج کبوتران در دستههای چندصدتایی به هنگام سپیدۀ صبح و بازگشت آنها به هنگام غروب و اندک استراحت آنها در زیر آن طاقنمای رنگین و بر روی سرتیرهای متقاطع صاف و صیقل داده شده تفّرج خاطر آن کودک خرد سال را و نشاط بیش از اندازۀ مادربزرگش را فراهم میکند که با آنها انسی وافر دارد و نماز صبح و عصر را با خروج و ورود آنها میخواند. اکنون از بالا تا پایین نما یکپارچه مزیّن به در و پنجرههایی است که فرشی بسیار ریزبافت و تمامرنگی را مجسّم میکند که تار و پودش چوب است و شیشه، با طرحهایی از چند ضلعیهای منتظم که به دفعات در جهت قطر تقسیم شده است تا چند ضلعیهای کوچکتر و کوچکتر را پدید آورد که مساحت آنها اعمّ از مثلّث و لوزی گاهی از یک سانتیمتر مربّع هم فراتر نمیرود و با شیشههای رنگارنگ پوشیده شده است. نجّاران ما اکنون در هیئت قالیبافهایی ظاهرشدهاند که درجات مهارت حرفهای را در گرههای بیشتر در واحد سطح و نقوش دلانگیز و شاید در بدیهسرایی، یعنی بدیهبافی و بدیهکاری، نشان میدهند. گذر از جنوب صحن حیاطی که بیش از هزارمترمربّع وسعت دارد و سرتاسر سنگفرش است و حالا دو اصطبل وسیع را در پشت سر دارد که گاهی شیهه اسبها از آنها شنیده میشود، ادامه به سمت شمال حیاط، که هنوز درهای دیگری دارد که به تناوب از آنها صدای قدقد یا بوی عرق اسبها میآید و یا بوی طبخ غذا و یا در پشت آن باید بنایی دیگر پنهان شده باشد، به اولّین پلکان سنگی رواق دست چپ منتهی میشود که این بار با آجرهایی مفروش است و دری دولنگهای و بلندبالا در وسط آن و دو پنجرۀ مشبّک در اطرافش قرار دارد و به سرسرایی وارد میشود که باز هم کف آن پوشیده از آجر است و در اطراف آن طاقچههایی تعبیه شده است و درسمت چپ آن آستانۀ دری قرار دارد که به اتاقی وسیع و رنگآمیزیشده امّا با گچبریهای ساده میرسد. این اتاق با در دیگری به اتاقی وارد میشود، اندکی سادهتر که صندوق بزرگی رنگآمیزی ومنبّتکاری شده که محلّ نگهداری نان است در آن قرار دارد. دو پنجرۀ اتاق نیز با آستانهای به حیاط “عمارت” باز میشود. در داخل سرسرا و درست برروی دیوار شمالی دری بسیار کوچک امّا قطور دیده میشود که در پشت آن انباری بسیار عظیم است که دیوار و سقف و کف آن یکسره از سنگهای صاف و صیقلی شده پوشیده شده است و هیچ منفذ و پنجرهای به بیرون ندارد. رواق دست چپ، با فاصلۀ حوض به رواق دیگری که قرینۀ آن است میرسد که به همین منوال به سرسرایی منتهی میشود که این بار دو در در سمت راست و چپ آن است. دست چپ اتاقی بسیار زیبا با طاقچههای متعدّد و سربخاریهای گچبریشده و آینهکاری، با سقفی یکسره رنگ آمیزی و قابهایی نقّاشی شده، که پنجرههای این اتاق نیز این بار بدون فاصله صحن حیاط را میبیند. اتاق دست راستی نیز هرچند طاقچهها و رفههای متعدّد دارد امّا درپشت خود نیز پستویی را پنهان دارد. در انتهای سرسرا برخلاف سرسرای اولّی دری نیست، بلکه پلّکانی است بسیار فراخ که ارتفاع یک گام آن بسیار کوتاه است و با طیّ دستکم ده پلّه دوباره به سرسرایی کوچک میرسد که در سمت راست وچپ آن سه پله رودررو است. در سمت چپ اکنون سرپلّهای بزرگ با چند پنجره مشبّک در ضلع شمالی و سه در کنار هم قرار دارد . یکی ورودی به اتاقی است که آن را ارسی میگویند و همۀ هنر بنّایان ونقّاشان و نجّاران در آن به بهترین وجه نمایان است. نقّاشان سقف را یکپارچه مزیّن به نقوش گلومرغ و اشعار و آیههای قرآنی میکنند و گاهی نیز ردّی از نام خود ویا تاریخ بنا به جا مینهند:
معمار قضا ریخت چو طرح گل و خشت مقصود وی این بنای عالی نه بهشت[۱۱]
ا ز بهر بنای این “عمارت” “مذنب” “باغ ارمی” بسال تاریخ نوشت[۱۲]
که مقصود نویسنده آن است که بنا در سال ۱۲۵۴ قمری (= باغ ارمی=۱۲۱۷ شمسی) به اتمام رسیده است[۱۳].
غیر از گچبریهای خیرهکننده سربخاری و آینهکاری اطراف آن، دورتادور سقف قطعهای به خطّ نستعلیق نوشته شده است:
وه چه قصر است اینکه از رفعت *سایه افکنده بر سر کیوان * وه چه معظم بناست اینکه شکست *نه طلسمات گنبد گردان * وه چه کاخ است اینکه عرش آمد * کرسی زیر پای بنّایان * گفتم این منزل رفیع از کیست *که سپهرش شده است شادروان * عقل گفتا به احترام تمام *حرم نایب امام زمان * آنکه آمد معلّم ثالث * آنکه آمد یگانۀ دوران * آنکه بر خلق برتری دارد * از ره فضل و دانش وعرفان * آنکه حبل المتین دین آمد * در حقیقت به عالم امکان * آنکه آمد ز فضل بحر علوم * آنکه آمد ز فیض جان جهان * سمّی جّد خود امام ششم * آنکه رونق گرفت از او ایمان * نور حق از جبین وی ظاهر * آنکه حق در ضمیر وی پنهان * فلک عقل راست بدر منیر * عالم علم راست جوهر جان * اختر برج آسمان کمال * مظهر لطف قادر سبحان * نیست ممکن مرا که مدحت او * هست بیرون ز حیّز امکان * کلک “مطرب” نوشت تاریخش * بود آن قصر شبه قصر جنّان * این بنا باد ثابت ومعمور * تا ز سیّاره هست نام و نشان*(با متابعت از رسمالخطّ اصلی)؛ ویا:
عمل استاد آقابابانجّار و استاد حسینبنملّامحمّد و استادعظیم و استادحسینبنّا؛ و البتّه اشارۀ مستقیم به کلک مطرب[۱۴]. سورههای آخر قرآن در جایجای سقف بر روی قابها نگاشته شده است. از داخل همین اتاق بزرگ دری به سرسرای کوچک باز میشود که آنجا نیز اتاقی کوچک قراردارد که نام ائمّۀ اطهار بر آن گچبری شده :
هو یاکریم، یا فرد یا احد، الله و محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین و علی و محمّد و جعفر و موسی و علی و محمّد و علی و حسن و محمّد.
قابهای سقف این اتاق نیز در نهایت زیبایی است امّا هیچ یک از قابها زراندود نیست. این اتاق به اتاق کوچکتر دیگری وارد میشود که با یک سرسرا و اندکی تزیینات به اتاق اصلی راه مییابد امّا مجموعۀ تزیینات آن بالنسبه ساده است. در دیگری در کنار این در قرار دارد که این بار به مجموعۀ بزرگتری باز میشود. اتاقی بزرگ با سقفی بدون رنگآمیزی هرچند که دیوارها دارای گچبریهای زیباست .در یک ضلع آن دری به پستویی باز میشود که خود با در دیگری به گوشوارۀ ضلع غربی منتهی میشود. این گوشواره نیزبسیاز زیبا آراسته شده و سقفی با قابهای رنگآمیزیشده وآیههای قرآنی فراون دارد. درپشت اتاق اصلی و به سمت شمال مطبخی و چایخانهای وسیع وجود دارد که به آن مجموعه استقلال کامل میدهد. در سرپلّه در دیگری هم هست که با پلکانی بسیار فراخ این بار به پشت بام میرسد. بامی با گسترهای عظیم که به سبب وجود طاقنما، برفروبی آن تنها در یک جهت ممکن است، به گونهای که بر روی دیوار دورتادور بام با تعبیۀ برفاندازهایی مستطیل شکل تنها ریختن برف به همان محلّی که در بنای ضلع شمالغربی پیشبینی شده، میسّراست. اتاق دیگری بر بالای پشت بام ودرعرض آن وجود دارد که در اصطلاح اهالی به آن “کیبون”[۱۵] میگویند و فقط جایی برای میوه و محصولاتی است که باید در هوای خنک نگهداری شود. درهای کوچکی که به استوانههایی بسیار فراخ امّا سفالین میرسد، به داخل هرزهپوشها میرسد، بیآنکه بتوان به غیر از وضعیّت درازکش یا نشسته درنگ کرد. به در سمت راست سرپلّۀ اصلی که بازگردیم به اتاقهایی تودرتو و بسیار زیبایی میرسیم. تنها فرق قسمت سمت راست سرپلّه با چب آن در این است که هرچند بخش دست راست بسیار کوچکتر است، امّا برخلاف انتظار تنها قابهای تمام زراندود که متجاوز از پنجاه عدد است در این قسمت واقع شده. حتّی در ارسی هم، که شاهنشین بهحساب میآید از قاب زراندود نشانی وجود ندارد.
اکنون که سال ۱۲۵۴ قمری است و میرمحمّدصادق بنای “عمارت” را در زمانی کوتاه به پایان رسانده، تنها در جستجوی نامی برای آن است. اگر چه کارگزاران و مشاوران بدیلهایی چون “محلّۀ سادات”، “محلّۀ آقایان” را پیشنهاد میدهند، او نام “محلّۀ رئیسان”* را برمیگزیند واز آن پس نام “حمّام رئیسان” و “مسجد رئیسان” نیز بر سر زبانها میافتد. او که اکنون چهار پسر به نامهای: اسدالله، جواد، مهدی و محمّد دارد، در “عمارت” نوبنیان سکنی میگزیند و همچنان به فارسی سره در خانه حرف میزند. آقاسیّدمهدی و آقاسیّدمحمّد[۱۶] هردو از علمای بزرگ به شمار میآیند که تا سالها همتزاز پدران خود، همچون سیّدمهدیکبیر و سیّدحسین باقی میمانند. “عمارت” او نیز پس از آن تاریخ بدون هرگونه اضافهای و علیالاطلاق “عمارت” خوانده میشود بهطوریکه حتّی در “سالهای سی” نیز لفظ “عمارت” همواره به “عمارت میرمحمّدصادق” در “محلّۀ رئیسان ” اشاره دارد.
محلّۀ رئیسان و تطاول زمان
دوران شکوفایی آن “محلّه” و “عمارت” نوبنیان چندان هم نمیپاید. آقاسیّدمهدی و آقاسیّدمحمّد که به ترتیب جدّاعلی مادری و پدری آن کودک “سالهای سی” است، در اتاقهای طبقۀ بالا روزی سکنی دارند. سیّدمهدی چهار پسر به نامهای: محمّدصادق، ابوالمعالی، علی و حبیب الله[۱۷] و سیّدمحمّد هم سه پسر: محمّدحسن، محمّدحسین و محمّدصادق[۱۸] دارد. اکنون که آن دو سالهاست که در کربلا آرمیدهاند نوادگان میرمحمّدصادق حتّی با تقریب زیاد هم همسنگ پدران خود نیستند؛ و این آغازگر راهی بیفرجام است. در سالهای۱۲۸۰ شمسی نوادگان میرمحمّدصادق تنها به ذکر نام پدران خود مفتخرند و نه بیشتر. این جوانان سی ساله در آن روزها از جهات دیگری نیز اهمیّت خود را ازدست میدهند. شرارههای دستوپازدن قجری حتّی ناحیۀ کوچکی به نام خوانسار را مصون نمیدارد و این برخلاف ادّعای کسانی است که حوادث سالهای ۱۲۹۷ شمسی[۱۹] خوانسار را به اختلافات درونشهری تقلیل میدهند و آن واقعه را، که با گسیل سربازان از مرکز و ورود آنها به “عمارت میرمحمّدصادق” و با تیراندازی مدافعان “عمارت” از داخل هرزهپوشهای بالای ارسی واستفاده از مخفیگاههای بنای شمالغربی که منجر به حریق در بخشی از طاقنمای بالاسری آن میشود، وبا دستگیری و اعدام یکی از نوادگان میرکبیر که در طبقۀ بالای “عمارت میرمحمّدصادق” در اتاق یکی از بستگانش، سیّدمحمّدحسن، درحالیکه در کنار محارمش نشسته، پایان مییابد، مرتبط میدانند. اسناد متقن تاریخی مبنی بر فعالیّت کسانی که در سالهای پیش و پس از ۱۲۹۷ اقدام به تأسیس احزاب نوظهور به سبک اروپایی کردهاند و نام و نشان آنها حتّی در خوانسار روشن است، اشاره به آن دارد که نفوذ افکار جدید در ایران سرانجام این ناحیه را هم فرا میگیرد و ضربۀ جانکاهی به اهالی وارد میکند. این رویداد زخمی کاریتر برای ساکنین “عمارت” میرمحمّدصادق بهحساب میآید، بهویژه آنکه پس از انتقال قهری قدرت به کسانی که اکنون اسلامگریزی را در رأس امور خود قرار دادهاند افول جایگاه اجتماعی نوادگان میرمحمّدصادق شتابانترمیشود. آنچه ناظر عینیّتگرا از مناسبات درون “عمارت” در سال های ۱۳۱۰ تا ۱۳۳۰ میتواند ارائه دهد چیزی جز رقابت بین نوادگان میرمحمّدصادق برسر آراستهشدن هرچه بیشتر به مظاهر فرهنگ تازهوارد و غیربومی نیست. مزّینشدن این فرزندان به مظاهر فرهنگ غربی آنان را برآن میدارد تا گذشتۀ خود را پنهان کنند، آن را به نحوی خوار بینگارند یا دستکم آن را نشانی از عقبماندگی تاریخی قلمداد کنند. این فاجعۀ دردناک “عمارت میرمحمّدصادق” را بعد از سالهای ۱۳۱۵تقریباً خالی از سکنه میکند وبا فوت میرزامحمّدصادق در سال ۱۳۲۶ شمسی و سیّدمحمّدحسن درسال۱۳۳۱ فرهنگ جدید سایۀ مرگبار خود را بر سر “عمارت” میگستراند و آن را در خاموشی فرومیبرد و نه تنها قصبه یا بخشی کم اهمیّت به نام خوانسار را به ویرانی میکشاند، بلکه در سراسر ایران نیز به همین منوال عمل میکند. دست تطاولگر آن “بهاصطلاح ایرانشناسان”، آن “بهاصطلاح پژوهشگران” هم در تخریب عمدی بخش شمالشرقی “عمارت” که نشانی آن را مقدّمتاً ذیل مقالات مشبع، تحقیقی و مشعشعانۀ خود به راهزنان دادهاند، وخود بدون اذن وارد “عمارت” میشوند، در غارت قابها و نقّاشیهای برجایمانده از سالهای ۱۳۴۹ به بعد کاملاٌ مشهود است[۲۰]. بناهای ضلع جنوبی، ازجمله آن دو حمّام رئیسان به بهانههای دیگری بهکلّی تخریب میشود؛ درختهای گردو طعمۀ ارّههای برقی تازهواردی میشود که بیآنکه پوست بدنۀ آنها تراشیده شود یکسره به کارگاههای نجّاری در ایتالیا تحویل میشود. دو درخت جوان از سالهای ۱۳۳۵ هنوز باقیمانده که یکی در ضلع جنوبی و دیگری در ضلع غربی است که در آن روزهای سالهای ۱۳۵۰ مطمح نظر استادکاران فرنگی نبوده. ضلع شمالی ازجمله مسجد رئیسان، به برکت برگزاری نماز صبح و ظهر و مغرب، که از قضا یکی از فرزندان میرکبیر برپا میدارد، همچنان پابرجاست، بی آنکه در ظرف ۵۰ سال گذشته مجلسی در عزای حسین سلام الله در آن برپا شده باشد یا از آن ظروف زیبا نشانی در دست باشد. بنای شمالشرقی نیز اندکی پیش از سفر کودک دیروز به خوانسار قربانی …. بیلی مکانیکی میشود که در اطراف آن جولان میداده. بنای ضلع غربی آن هم طعمۀ آتشسوزی عمدی در سالهای بعد میشود تا قابهای مذهّب آن ازمهلکه به سلامت بیرون بیاید و بعد یکسره به همان محقّقین و خوانسارشناسان عالیرتبۀ سالهای ۱۳۴۹ و سپس به اربابان فرنگی آنها واگذار شود. از بنای شرقی، که قابهای زیبای آن هم طمع آن “بهاصطلاح خوانسارشناسان” را برانگیخته بود، اثری نیست جز “شبهبنایی” سرهمبندیشده، هم زشت و هم توجیهگر آن تخریب. و جنوبشرقی هم، که چیزی درخور توجّه ندارد، پابرجاست و آن کاروانسرا هم امروز ویرانهای و یا تلی از خاک است و از در تمام گردو و بسیار بلند و قطور آن نشانی نیست. از بازاربالا هم اثری نیست و تنها شاخصۀ آن از “سالهای سی” همان مقبرۀ سیّدحسین است که به شیوۀ امروزی تجدید بنا شده است، امّا در کنار چیزهایی شبیه به بناهای مسکونی با تعّدی به حریم قبرستان[۲۱] پنهان است. آنچه مایۀ شعف است جایگزینی برخی از بناهای دایرۀ سوم با بناهای امروزی است که نشان از برونرفت آن مردم نیکنفس و ارادتمند به اسلام از تیرهروزی پیشین میدهد، هرچند که برخی از آنها بهویژه در ضلع شمالغربی هنوز پابرجاست. کودک دیروز ما[۲۲] به آنچه امروز ویرانهای بیش نیست، که انتظار هر چه بیشتر دست تطاولگران را میکشد، و تنها خاطرات بسیار دورش را یادآوری میکند با اندوه مینگرد و در دل آرامآرام میگرید. باشد تاخون همیشه خروشان اباعبداللهالحسین وشهدای مدفون در شرق “عمارت میرمحمّدصادق” و در”قبرستان پشت بازاربالا” و یمن پایمردی برخی دیگر در روز “سیزدهم محرّم سال ۱۳۵۷شمسی”، روحی تازه در آن بدمد[۲۳].
a – برخی تفاوتها میان نسخۀ چاپی آمازون و نسخۀ برخطّ کنونی وجود دارد.
* برای فهم بهتر بنگرید به: چرا این چهار مدخل؟؛ و یا: مطالعاتی در بارۀ خوانسار: 1157 تا ۱۳۷۲ قمری
—————————————————–
[۱] برخی نوشتههای سیّدحسین: حاشیه بر شرح لمعه، و زیارت عاشورا
[۲] شرح مستوفی خاندان میرکبیر در این مجمل نمی گنجد؛ و از میان فرزندان میتوان اسامی نزدیک به ذهن از آن جمله سیّدمحمّدتقی خوانساری و سیّداحمد خوانساری را نام برد. برای مطالعۀ بیشتر بنگرید به “ضیاء الابصار” و “مناهج المعارف؛ تذکرهنویسان نیز 1157 را برابر با” دانای ادب عالم ربّانی رفت” یافتهاند.
[۳] میرمحمّدی، حمیدرضا. اختران فروزان خوانسار. خوانسار: انتشارات ارمغان قلم، ۱۳۷۸
[۴] روضاتی، سیّداحمد. مناهج المعارف. تهران: ۱۳۵۱؛ ابنالرّضا، سیّدمهدی. ضیاء الابصار، قم: انتسارات انصاریان، ۱۳۷۱؛ احتلاف آرا بر اینکه میرکبیر زادۀ خوانسار باشد، همچنان وجود دارد. برخی، ازجمله سیّداحمد روضاتی، که خود از نوادگان میرکبیر است، او را از اصل اصفهانی میدانند که به سبب بروز حملۀ افغانها به خوانسار گریخته است.
[۵] دو سیل ویرانگر چهل سال اخیر که از ارتفاعات غربی شهر، که دنبالههای زاگروس با قلّۀ سیل (سول) به ارتفاع تقریبی ۳۵۷۵ متر است سرازیرشده، مؤیّد نظر معماران و استادکاران است.
[۶] به اهتمام آقای مرتضی مهدوی، که نماز را هم در آن مسجد برپا میدارد، تاریخ توسعۀ بنا قرائت شد.
[۷] اکنون محلّهای است در شمال شهر خوانسار.
[۸] بهعمد آن را این چنین نامیدیم تا موقعیّت جغرافیایی آن را بهتر مشخّص کنیم.
[۹] اکنون محلّهای در جنوب خوانسار با گردشگاهی و هتلی است که نگارنده در آن اقامت دارد.
[۱۰] بنگرید به تصویر پیوست: خوانسار (عکسهایی از عمارت میرمحمّدصادق) = https://goo.gl/u48i2j
[11] دسترسی به این چند قاب راهزنان را با خطر مرگ جدّی روبرو میکند، به همین سبب تصویر متناظر نشان از پابرجا ماندن آنها تا این تاریخ را دارد؛ بنگرید به: خوانسار (عکسهایی از عمارت میرمحمّدصادق)؛ ویا: باغ ارمی ذیل: https://goo.gl/u48i2j
[12] بنگرید به تصویر پیوست: خوانسار (عکسهایی از عمارت میرمحمّدصادق) = و یا “باغ ارمی” در همین نشانی: https://goo.gl/u48i2j
[13] به نقل ازنوشتههای “سیّدمحمّدحسن نجفیزاده”. وی پدر بزرگ نگارنده است که تا سال ۱۳۳۱ به هنگام فوت در خانۀ پدری ساکن بوده. سنگ قبر او و خواهرش “زهرابیگم نجفیزاده” (متوفی به سال ۱۳۶۵ قمری) هردو با خطّی زیبا نگاشته شده و در نزدیکی محلّی است که اکنون شهدای جنگ تحمیلی مدفوناند. و همچنین بنگرید به:سیّدحسینابنابوالقاسمجعفر
[۱۴] مطرب همان “محمّدصادق” است که طبعی روان و قریحۀ سرشار دارد که اندکی پس از بنای “عمارت ” در سال ۱۲۵۶ قمری درمیگذرد ودر مسجد جامع مدفون است. بنگرید به: بخشی، یوسف. تذکرۀ شعرای خوانسار. تهران: مؤسّسۀ مطبوعاتی میرپور، ۱۳۳۶
[۱۵] دوست گرانمایه آقای سیّدحمید عظیمی به نگارنده توضیح دادند که “کیبون” برگرفته از گویش خوانساری و مرکّب از “کیه” به معنای خانه و “بون” به معنای بام است. و همچنین بنگرید به: بنیهاشمی، سیّدمجتبی. فرهنگ لهجۀ خوانساری. خوانسار: انتشارات ارمغان قلم،۱۳۸۰
[۱۶] جواد، متوّفی به سال ۱۳۰۵ قمری، و مدفون در کنار مقبرۀ سیّدحسین؛ مهدی و محمّد مدفون در کربلا.
[۱۷] محّمدصادق، متوفّی به سال ۱۳۲۶ شمسی؛ حبیبالله، متوفّی به سال ۱۳۲۶ قمری؛ علی، متوفّی به سال۱۳۶۱ شمسی و مدفون در قبرستان پشت بازاربالا؛ و ابوالمعالی متوفّی به سال ۱۳۲۷ شمسی، مدفون در قمشۀ اصفهان .
[۱۸] محمّدحسن، متوفّی در پانزدهم دیماه ۱۳۳۱ شمسی (=هجدهم ربیعالثّانی ۱۳۷۲ قمری)، مدفون در قبرستان پشت بازاربالا؛ محّمدحسین، متوفّی به سال ۱۳۲۸ قمری (= داد جان درکوی جانان روز عاشورا حسین)؛ و محّمدصادق، که از ابتدا مقیم اراک بوده (مدفون در تختفولاد اصفهان، متوفّی: پیش از ۱۳۲۰ شمسی)؛ هرسه برادر با نام خانوادگی“نجفیزاده (نجفی زاده)” شناخته میشوند؛ و بنگرید به: سیّدحسینابنابوالقاسمجعفر
[۱۹] ۱۲۹۷ یا ۱۳۳۶ قمری، مقارن با بروز قحطی در خوانسار است.
[۲۰] کسانی که خود شاهد ورود آن راهزنان به “عمارت” از سال ۱۳۴۹ به بعد بودهاند، برخی هنوز زندهاند و اظهاراتشان نزد نگارنده مضبوط است.
[۲۱] بنگرید به تصویر پیوست: خوانسار (عکسهایی از عمارت میرمحمّدصادق) = https://goo.gl/u48i2j
[22] بنگرید به تصویر پیوست: خوانسار (عکسهایی از عمارت میرمحمّدصادق) = https://goo.gl/u48i2j
[23] مستندات بهزودی آمادۀ نشر میشود. همچنین بنگرید به: خوانسار (عکسهایی از عمارت میرمحمّدصادق)= https://goo.gl/u48i2j
* به نقل از سیّدمحّمدحسن نجفیزاده و روضاتی، سیّداحمد (مناهج المعارف، صفحۀ صدو هشتاد و دو مقدّمه):
“از آن جهت به این اسم نامیده شده که گروه کثیری از رؤسای علمای خوانسار که همه از احفاد میرکبیر مؤلّف این کتاب بودند در این محّل سکونت داشتند.”
——————————————————————————-
پیوندهای مرتبط:
خوانسار. مطالعاتی در بارۀ خوانسار: 1157 تا ۱۳۷۲ قمری.چرا این چهار مدخل؟، یا مطالعاتی دربارۀ خوانسار؛ بازاربالا ،سیّدحسینابنابوالقاسمجعفر www.najafizadeh.ir
——————————————————————————————–
Kurztitelaufnahme
Khansar -Ḫwānsār – Imārat-i Mīr Muḥammad Ṣādiq
خوانسار. عمارت میرمحمّدصادق. www.najafizadeh.ir